سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوشیانت

 

دانشجو، سربلندی دنیا ورستگاری آخرت دارد. [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?رضا حریری

شنبه 86/2/8  ساعت 1:47 عصر

اسلام و غرب (نوشته ادوارد سعید)

 نوشته ادوارد سعید

مشرق زمین در حالی بخش پست‌تر جهان قلمداد می‌شود که از موهبت وسعت‌ پهناورتر و پتانسیل بیشتری برای قدرت نسبت به غرب برخوردار بوده است. از این رو، اسلام همیشه متعلق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن، با دشمنی و ترس همراه بوده است. البته برای این وضعیت، دلائل سیاسی، روان‌شناختی و مذهبی می‌‌توان برشمرد، ولی همه‌ی این دلائل از برداشتی نتیجه می‌شود که اسلام را رقیبی وحشتناک و چالش آخرالزمان در برابر مسیحیت می‌داند.

 در ادبیات گرایش‌مدارانه‌ی رسانه‌های غربی، اسلام تنها دو معنا دارد که هر دوی آنها ناپذیرفتنی و به دور از واقعیت‌اند.
از یک سو، اسلام‌ برای آنان حیات دوباره‌ی تهدیدی است که خطر بازگشت به قرون وسطی را برایشان تداعی می‌کند و نظام دموکراتیک دنیای غرب را تهدید به براندازی می‌کند. از دیگر سو، مظهر واکنش‌های دفاعی در برابر تصویر تهدیدآمیزی که از آن ارائه می‌شود معرفی می‌گردد، به ویژه زمانی که بنا بر دلائل ژئوپولتیکی، سخن از کشور هم‌پیمان مسلمانی چون عربستان و یا مسلمانان افغانی که در برابر اتحاد شوروی سابق می‌جنگیدند به میان می‌آید.
چنانچه کسی بخواهد در دفاع از اسلام سخن بگوید، وادار می‌شود که آن را به شکل «عذرخواهانه‌ای» اعلام کند. علاوه بر اینها، گاه و بیگاه این حماقت را به خرج می‌دهند که تلاش می‌کنند اسلام را با وضعیت کنونی این یا آن کشور اسلامی یکی قلمداد کنند.

پس از کتاب شرق‌شناسی برایم ثابت شد که اساساً حوزه‌ی معنایی اسلام چقدر باریک و محدود است. با اینکه من در این کتاب برای نشان دادن این مطلب که مباحث کنونی درباره‌ی مشرق زمین یا درباره‌ی اعراب و اسلام، اساساً مبتنی بر پنداری نادرست هستند، رنج بسیاری را متحمل شدم، کتابم بیشتر به عنوان دفاع از اسلام واقعی تفسیر شد. در حالی که مقصودم آن بود که هر بحثی در غرب درباره‌ی اسلام از ریشه‌ دارای نقص است، نه تنها به این سبب که فرضی ناموجه در نظر گرفته می‌شود، تعمیمی ایدئولوژیکی که تمامی ویژگی‌های گوناگون حیات اسلامی را در بر می‌گیرد، بلکه به این دلیل که صرفاً تکرار این خطاست که می‌پندارد دیدگاه واقعی اسلام، الف و یا ب و یا ج است. هنوز هم از جاهای مختلف برای ایراد سخنرانی درباره‌ی معنای حقیقی انقلاب اسلامی و یا دیدگاه اسلام درباره‌ی صلح دعوت‌نامه دریافت می‌کنم. چه یک فرد برای دفاع از اسلام به پا خیزد و چه خاموش بماند، تلویحاً پذیرنده‌ی اتهام‌های اسلام جلوه می‌کند.
آشکار است که رد اتهامات مشکلی را حل نمی‌کند. چون اگر مدعی هستیم که اسلام معنایی بسیار فراتر از دو تصویری که ارائه می‌شود دارد، بنابراین باید ابتدا فضایی را آماده کنیم تا بتوانیم درباره‌ی اسلام گفت‌وگو کنیم.
کسانی که می‌خواهند ادبیات ضدغربی یا ضداسلامی حاکم بر رسانه‌ها و محافل روشنفکری لیبرال را رد کنند و یا از ایده‌آل‌سازی اسلام جلوگیری کنند، به زحمت برای خودشان جایی برای ایستادن یافته‌اند چه رسد به آنکه بخواهند آزادانه بر روی آن حکومت کنند.
حداقل از پایان قرن هجدهم تا به امروز، واکنش جهان غرب در برابر اسلام، متأثر از تفکر شرق‌شناسی بوده است. .
مبنای چنین تفکری، یک جغرافیای خیالی است که در آن جهان به دو بخش نامساوی تقسیم می‌شود. بخش بزرگ‌تر و متفاوت که مشرق زمین خوانده می‌شود و دیگری، دنیای ما و یا مغرب زمین. چنین تقسیم‌بندی‌ای وقتی صورت می‌گیرد که یک فرهنگ درباره‌ی فرهنگی دیگر می‌اندیشد، متفاوت با آن، ولی جالب این است که مشرق زمین در حالی بخش پست‌تر جهان قلمداد می‌شود که از موهبت وسعت‌ پهناورتر و پتانسیل بیشتری برای قدرت نسبت به غرب برخوردار بوده است. از این رو، اسلام همیشه متعلق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن، با دشمنی و ترس همراه بوده است. البته برای این وضعیت، دلائل سیاسی، روان‌شناختی و مذهبی می‌‌توان برشمرد، ولی همه‌ی این دلائل از برداشتی نتیجه می‌شود که اسلام را رقیبی وحشتناک و چالش آخرالزمان در برابر مسیحیت می‌داند.
من هیچ دوره‌ای را در تاریخ اروپا و آمریکا از زمان قرون وسطی نیافته‌ام که بررسی اسلام، بیرون از دیدگاه پیش‌داورانه، خشمگینانه و هدف‌های سیاسی صورت گرفته باشد. شاید این امر شبیه کشفی شگفت‌انگیز به نظر نرسد، ولی آنچه در اعلام جرم گنجانده شده این است که از اوایل قرن 19، به شکل‌های مختلف، یا خود را شرق‌شناس نامیده‌اند یا تلاش کرده‌اند روشمندانه درباره‌ی شرق سخن بگویند. هیچ کس موافق نیست با این گفته که تفسیرگران نخستین اسلام، مانند Herbelot و Venerable، در آنچه گفته‌اند، مجادله‌گران مسیحی پرشوری بوده‌اند. این فرض هیچگاه بررسی نشده است که چون اروپا پیشرفت کرده است و خود را از خرافه و نادانی رهانیده، لاجرم باید شرق‌شناسی را نیز شامل ‌شود. آیا کسانی چون، Massignon, Gibb, Renan, Lane, Sacy شرق شناسانی بی‌طرف بودند؟ آیا به دنبال پیشرفت در حوزه‌های مختلف تاریخ، زبان‌شناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی در قرن بیستم، محققان آمریکایی که خاورمیانه و اسلام را در پرینستون، هاروارد و شیکاگو درس می‌دادند، بی‌غرض بودند؟
پاسخ منفی است. نه اینکه شرق‌شناسی گرایش‌دارتر از دیگر علوم انسانی و اجتماعی است، بلکه چون ایدئولوژیکی است، همانند سایر زمینه‌ها در معرض آلودگی قرار دارد. تفاوت اصلی در این است که شرق‌شناسان از قدرت و موقعیت خود برای انکار احساسات واقعی خود درباره‌ی اسلام استفاده می‌کنند، با زبان دست و پا شکسته‌ای که هدفش تأیید بی‌طرفی و انصاف علمی‌شان است. نکته‌ی دیگر، بازشناسی یک جریان تاریخی است که به نوعی توصیف نامشخص شرق‌شناسی است. در دوران جدید هر زمانی که بروز یک تنش سیاسی شدید میان غرب و شرق احساس شده است، غرب تمایل داشته که ابتدا به ابزار ظاهراً بی‌طرفانه‌ی علمی متوسل شود تا برخورد خشونت‌آمیز مستقیم. بنابراین از این طریق، اسلام آشکارتر و ماهیت حقیقی تهدید آن مشخص و روش برخورد ضمنی با آن نیز روشن می‌شود! برای روشن شدن این موضوع به دو نمونه‌ی مشابه اشاره می‌کنم.
با نگاهی به گذشته درمی‌یابیم که در طول قرن 19، فرانسه و انگلیس پیش از اشغال بخش‌هایی از سرزمین اسلامی، دوره‌ای را از سر می‌گذارندند که در آن ابزارهای علمی توصیف و شناخت مشرق زمین در حال پیشرفتی چشمگیر بود.
اشغال الجزایر در سال 1830 به دست فرانسه، پیرو دوره‌ای حدود 2 دهه بود که در طی آن محققان فرانسوی به معنای واقعی کلمه در مطالعه‌ی مشرق زمین تحول ایجاد کردند و آن را از حالت باستانی به شکلی منطقی و بخردانه تبدیل نمودند. البته اشغال مصر در زمان ناپلئون بناپارت در سال 1798 روی داد و باید نکته توجه کرد که وی برای انجام این کار، یک گروه آزموده از دانشمندان را ترتیب داد تا اقدام وی مؤثر واقع گردد. گرچه به نظر من، اشغال کوتاه مدت مصر پایان یک دوره بود. پس از آن دوره‌ای جدید و طولانی، به سرپرستی Sacy در انستیتوی شرق‌شناسی فرانسه آغاز شد و فرانسه رهبر جهانی شرق‌شناسی شد. اوج این دوره زمانی بود که ارتش فرانسه الجزیره را در سال 1830 اشغال کرد.
نمی‌خواهم بگویم که یک رابطه‌ی علی میان دو چیز وجود دارد و یا دیدگاه ضدعقلی اختیار کنم که همه‌ی تحصیلات آکادمیک، لزوماً به خشونت و مصیبت ختم می‌شوند. همه‌ی آن چیزی که می‌خواهم بگویم این است که قدرت‌ها بی‌مقدمه ظهور نمی‌کنند و در دوره‌ی جدید، بدون آمادگی هجوم نمی‌برند. اگر پیشرفت آموزش مستلزم بازتعریف و بازسازی حوزه‌های تجربه‌ی بشری است، سیاستمداران نیز قلمرو نفوذشان را دوباره تعریف می‌کنند تا دیگر مناطق پست جهان را که در آنجا به منافع ملی جدید می‌توان دست یافت شامل گردد.
من بسیار تردید دارم که انگلیس‌ در مدت زمان طولانی حضور در مصر، برای سرمایه‌گذاری درازمدت در شرق‌شناسی زمینه‌سازی نکرده باشد. پایه‌گذاران این جریان افرادی چون Lane و James و William بودند.
از نظر آنان شرق باید مطالعه و اداره شود. دیگر نیازی نیست که مشرق زمین، مکانی دوردست، شگفت‌انگیز و فقیر باقی بماند. غرب می‌تواند در آنجا مانند خانه خود احساس راحتی کند، کمااینکه بعدها چنین کرد.
دومین نمونه مربوط به دوران معاصر است. امروزه شرق‌شناسی به دلیل منابع و موقعیت‌های ژئوپولتیکی آن مورد توجه است. بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده جایگزین جایگاه سلطه‌ی گذشته‌ی انگلیس و فرانسه در دنیای اسلام شده است.
این جایگزینی دو پیامد داشت: شکوفایی چشمگیر علاقه‌ی آکادمیک و تخصصی به اسلام و دوم، تحولی شگرف در عرصه‌ی صنعت چاپ و روزنامه‌نگاری. در نتیجه، امکانات عظیمی متوجه مطالعه اسلام و خاورمیانه شد و اسلام برای هر فردی که جویای خبر است، موضوعی آشنا شد. البته ایالات متحده همواره به اعراب و مسلمانان به عنوان مخازن نفت و تروریست‌های بالقوه می‌نگرد. تصویری که امروزه از اسلام ارائه می‌شود، مخدوش و به دور از واقعیت است که در پس آن غرب به دنبال تأمین اهداف خویش است.



مترجم: حمید پشتوان


نظر شما( )
?رضا حریری

چهارشنبه 86/1/22  ساعت 2:17 عصر

کاریکاتور های آخرالزمانی (5)

 

 


نظر شما( )
?رضا حریری

چهارشنبه 85/12/9  ساعت 4:49 عصر

تاریخ حرم بیت‌المقدس

سه دین آسمانی در این محل تلاقی کرده‌اند و اینجا تبدیل به مکانی شده است که از قرن‌ها پیش خبرسازترین مناطق دنیاست. «گودوآدوبویون» (1) بعد از تصرف قدس در گزارش خطاب به پاپ* نوشت: «اگر می‌خواهید بدانید با دشمنانی که در اورشلیم به دست ما افتادند چه معامله‌ای شد همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و معبد، در لجه‌ای از خون مسلمانان می‌تاختند و خون تا زانوی مرکب‌ها می‌رسید.»(2) زمین سنگی مسجد مانع فرو رفتن خون کشته‌ها می‌شد و فرمانده صلیبی در گزارش خود اغراق نکرده است. احتمالا گردن زدن هفتادهزار نفر از مردم شهر می‌توانسته چنین منظره‌ای را به وجود بیاورد، ضمن اینکه شاهدان دیگری هم عینا ماجرا را همین طور نقل کرده‌اند.
این اشاره‌ای بود به منازعه مسیحیان با مسلمانان در این سرزمین، حالا چندین قرن از آن روزها گذشته و نوبت رسیده است به یهود.
«اسرائیل بدون بیت‌المقدس و بیت‌المقدس بدون تجدید ساختمان (3) معنایی ندارد» این را بن‌گوریون، اولین نخست‌وزیر اسراییل، گفته است و اگر تا امروز یهودی‌ها بر سر این حرف خود مانده باشند ـ یا بخواهند بمانند ـ ظاهرا برای این که تاریخ تکرار نشود این مسلمان‌ها هستند که باید دور این منطقه را خط بکشند، چیزی که خود اسراییلی‌ها هم بعید می‌دانند. «اسحق رابین» کشته شد چون از تقسیم بیت المقدس حرف زده بود. باراک شاید به همین علت سقوط کرد و قبل از آن هم عرفات در مقابل پافشاری کلینتون و باراک در کمپ دیوید برای تقسیم حرم شریف جواب می‌داد‌ «مگر می‌خواهید در تشییع جنازه من شرکت کنید؟» هیچ کس جرات مصالحه بر سر این قطعه زمین را ندارد. برای یک میلیارد مسلمان اینجا قبله اول و محل اسراء و معراج حضرت رسول (ص) است و برای چند میلیون یهودی قبله و محل معبد سلیمان. چند میلیون و یک میلیارد.
به خاطر همین تفاوت عده، یهودی‌ها به جای اینکه دست به یک اقدام خطرناک بزنند، ترجیح می‌دهند که این مسجد در یک حادثه طبیعی از بین برود و حادثه‌ای مثل آتش‌سوزی، زلزله یا چیزی از این قبیل، و برای اینکه مطمئن باشند یک زلزله قریب الوقوع کار را یکسره می‌کند به بهانه پیدا کردن بقایای معبد سلیمان تا توانسته‌اند زیر مسجد و حرم تونل کنده‌اند. سی واندی سال از این حفاری‌ها می‌گذرد و هنوز هم چیزی پیدا نشده است.
«حرم الشریف» محدوده‌ای است در گوشه شرقی بیت المقدس که مسجد الاقصی و قبه الصخره در آن قرار دارند. گذشته از آن که خیلی راحت نمی‌توان فهمید که مسجد القصی به تمام ناحیه حرم گفته می‌شود یا به قسمتی از آن، آنچه را که امروز مسجدالاقصی می‌خوانند در ناحیه جنوبی حرم قرار دارد. به بقیه حرم نیز صحن مسجدالاقصی گفته می‌شود و مورخان قدیم هم هنگامی که از مسجدالاقصی نام می‌برند، مقصود اکثر آنها تمام حرم است. مسجدالاقصی برخلاف زمین شهر، زمینی هموار و مسطح دارد. چهار طرف آن را دیوار کشیده‌اند و مقام‌ها، محراب‌ها و قبه‌های بسیاری در آن است که بسیاری از آنها منتسب به پیامبران می‌باشد. ارتفاع حرم نسبت به اطراف آن بیش‌تر است (می‌گویند که این بلندی قله کوهی به نام «موریا» است) و سلیمان به غیر از صخره‌ای که در وسط حرم قرار دارد و حالا رویش را گنبد زرد رنگ معروف پوشانده، قله را مسطح کرده و ساختمان حرم را آغاز کرده بود: «خدا پدرم داوود را فرمود خانه‌ای بنا کند و او به جنگ‌ها گرفتار بود، پس خدا به او وحی فرمود که پسرت سلیمان خانه را به نام من خواهد ساخت.»
بیت همیقداش دوم (آنچه که کورش برای یهود در این محل به‌جای معبد سلیمان ساخت) به دست رومی‌ها خراب شد تا اینکه ایلیاء (4) در زمان خلیفه دوم توسط مسلمانان فتح شد و نامش شد «بیت المقدس». اینکه در آن زمان در محل حرم بنایی وجود داشت یا نه و کیفیت آن را نمی‏دانیم. در ترجمه کتاب محمد جریر طبری آمده است: «آیه اسراء برای مکانی نازل شد که اینک بین دیوارهای حرم شریف در قدس محاط است. و خداوند آنجا را برای پرستش بندگان اختصاص داد. آن موقع در آن محل بنایی موسوم به مسجدالاقصی و مسجد صخره یا سایر بناهای موجود در صحن مسجدالاقصی وجود نداشت، فقط در آیه اسراء از مسجد نام برده شده زیرا که مکان پرستش و عبادت بوده است».
سنگ بنای اولیه آنچه در وسط حرم قرار دارد و امروزه «قبه‌الصخره» نامیده می‌شود و همین طور بنای پایینی آن، مسجدالاقصی، در دوره عبدالملک خلیفه اموی گذاشته شده است. ماجرا از این قرار بود که عبدالله بن زبیر که هوای خلافت به به سرش زده بود علیه خلیفه شورید و بر حجاز مسلط شد. چندی گذشت عبدالملک مردم شام را از حج بازداشت. او می‌ترسید عبدالله در سفر حج از شامیان بیعت بگیرد، کاری که سال‌های قبل انجام داده بود. وقتی صدای اهل شام بلند شد که چرا ما را از این سفر واجب بازمی‌داری، عبدالملک به فکر این افتاد که موقتا جایگزینی برای حج درست کند و این حدیث نبوی را برایشان خواند که «لاتشد الرحال الا تلاثه مساجد، المسجدالاحرام، و هذا مسجدی و المسجد الاقصی» سفرها کامل و استوار نمی‌گردد مگر به سه مسجد، مسجدالحرام، این مسجد من (مسجدالنبی) و مسجدالاقصی. بعد قبه‌ای بالای صخره روی یک هشت ضلعی درست کردند و می‌گویند هزینه بنا خراج هفت سال مصر بوده است. بعد هم مسجدی در پایین حرم ساختند به اسم مسجدالاقصی. ساخت این دو بنا مربوط می‌شود حدودا به سال 70 هجری. این که بدانیم قبله اول کدام قسمت حرم بوده است شاید هم چندان مهم نباشد، عده‌ای مسجدجنوبی حرم و برخی صخره را قبله اول می‌دانند، همان سنگی که محل شروع سفر آسمانی حضرت رسول (ص) است. ناصرخسرو در سفرنامه خود نوشته است: «از برای سنگ صخره که آنجا بوده است مسجد را همه آنجا ساخته‌اند و این سنگ صخره همان است که خدا عزوجل موسی (ع) را فرمود تا آنرا قبله سازد، چون این حکم بیامد موسی (ع) آنرا قبله کرد تا به روزگار سلیمان (ع) که چون قبله صخره بود مسجد را در گرد صخره بساختند چنانکه صخره در میان مسجد بود و محراب خلق، تا عهد پیغمبر ما همان را قبله می‌دانستند...»

هنگامی که موسی (ع) قوم خود را از مصر بیرون آورد و در بیابان «تیه» اقامت کردند خداوند به موسی فرمان داد تا قبه‌ای از چوب اقاقیا بسازد با اندازه‌هایی که از طریق وحی تعیین شده بود و تابوت عهد را در آن قرار دهد و قربانگاهی برای ذبح تعبیه نماید.
بنی‌اسرائیل قبه را در میان خیمه‌های خود قرار دادند و به طرف آن نماز خواندند و در مذبح جلو آن، قربانی کردند. هنگامی که یوسع، کسی که بعد از موسی، بنی‌اسرائیل را از سرگردانی چهل ساله بیابان «تیه» نجات داده بود درگذشت، قبه را به شهر «شیلو» از آنجا به «نوف» و بعد به کنعان بردند.
تا اینکه داود به پیامبری رسید و قبه و تابوت عهد را به بیت‌المقدس برد که البته این نبود مگر با جنگ‌های فراوان.

سه دین آسمانی در این محل تلاقی کرده‌اند و اینجا شده است از مهمترین جاهای روی زمین. از تمامی آن روزهایی که بر این سرزمین گذشته است بعضی وقایع هیچ وقت فراموش نمی‌شوند از گردن زدن هفتادهزار نفر در بیت المقدس توسط صلیبی‌ها تا قرن حاضر. جنگ براق (6) و کشته شدن هزاران نفر مسلمان و کشتارهای دیگر توسط یهودیان. مسلمانان برای این سرزمین کشته‌های زیادی داد‌ند. حضرت سلیمان به فرمان خدا در این مکان معبدی ساخت و اینجا برای یهود مقدس‌ترین مکان شد. عیسی (ع) در این مکان به عبادت می‌ایستاد و اینجا برای مسیحیان مقدس شد و مسلمانان. پیغمبر خاتم (ص) آن شب که از مکه به بیت‌المقدس آمدند، از ناحیه جنوب غربی حرم وارد مسجدالاقصی شدند، مرکب ایشان به نام «براق» در این مدخل متوقف شد و از آن به بعد دیوار منتهی به آن را دیوار براق گفتند. همان دیواری که یهود به آن «ندبه» می‌گوید.
اگر گهواره حضرت عیسی و عبادتگاه مریم در اینجا نبود، اگر محراب عبادت زکریا اینجا نمی‌بود، اگر اینجا عبادتگاه حضرت داود و سلیمان و مرکز خلافت آنان نمی‌بود اگر حضرت یعقوب قدم در این مکان نگذاشته بود و خیلی اگرهای دیگر، برای ما همین که اینجا قدمگاه حضرت رسول بوده است کافی است تا هیچ وقت چشم خود را بر این مکان مبندیم. این قصر بهشتی (7) سومین مسجد مقدس مسلمانان است.

 

پی‌نوشت:

-------------------------------------------------------

1- اولین فرمانده اروپایی‌ها‌ در جنگ‌های صلیبی.
2- «... تقریبا ده هزار نفر مسلمان در معبد قتل عام شدند و هرکس در معبد می‌‌رفت تا بند پایش خون می‌گرفت؛ از کفار هیچ کس جان به سلامت نبرد، حتی زنان و اطفال را کشتیم. پس از کشتار نوبت به غارت خانه‌ها رسید، کسان ما چون از خون ریزی سیر شدند به خانه‌ها ریختند و هرچه به دستشان افتاد ضبط کردند. هر کس وارد خانه‌ای می‌شد آنرا ملک طلق خود می‌شمرد، و این رسم چنان جاری و ساری بود که گویی قانونی بود که باید مو به مو رعایت شود.» مقایسه کنید با بازپس گیری شهر توسط صلاح الدین ایوبی و رفتار مسلمانان با مسیحیان که در تاریخ نقل شده که هنگام ورود سپاه مسلمانان آزاری به احدی نرسید.
3- تجدید ساختمان: ساختن دوباره معبد سلیمان در محل مسجدالاقصی و حرم الشریف. ماکت‌هایی هم از پیش آمده کرده‌اند،

4- ایلیا: خانه خدا. نام بیت المقدس قبل از فتح آن توسط مسلمانان.
5- محمدبن جریر طبری. تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسیم پاینده. تهران. بنیاد فرهنگی بیتا. ج 3. ص 106

6- جنگ خونینی که در تابستان 1929 میلادی بین فلسطینیان و یهودیان در کنار دیوار براق درگرفت.
7- اشاره به حدیثی از امیرالمومنین (ع): اربعه من قصور الجنه فی الدنیا: المسجدالحرام و مسجدالرسول و مسجد بیت المقدس و مسجد الکوفه.
چهار نقطه زمین از قصرهای بهشتی است...
* پاپ: پاپ اروبانوس دوم


نظر شما( )
?رضا حریری

چهارشنبه 85/11/25  ساعت 2:38 عصر

خطر تخریب مسجدالاقصى همچنان باقى است (+فیلم)

خطر تخریب مسجدالاقصى همچنان باقى است (+فیلم)

در حالى که برخى خبرها از پایان‌دهى موقت به تخریب مسجدالاقصى خبر مى‌دادند، برخى منابع خبرى از تصویب ادامه کار تخریب، توسط رژیم صهیونیستى خبر مى‌دهند.
گفته مى‌شد به دنبال فشارهاى جهانى و بویژه موضع‌گیرى اتحادیه عرب، جنبش جهاد اسلامى و فلسطینى‌ها، شهردار بیت‌المقدس تصمیم به پایان‌دهى موقت کار تخریب تا هنگام طراحى نقشه‌هاى جدید از عملیات حفارى در بخش “باب‌المغاربه” داده است.
پیش از این با پیش‌بینى فشارهاى بین‌المللی، وزیر جنگ رژیم صهیونیستى با انجام عملیات حفارى در مسجدالاقصى مخالفت کرده بود.

اما آیا بازسازى معبد سلیمان که صهیونیست‌ها مدعى‌اند مسجدالاقصى بر ویرانه آن بنا شده است و نیز ایجاد پل‌هاى ارتباطى میان مناطق صهیونیست‌نشین بیت‌المقدس و مسجدالاقصى دلایل ویرانى بخشى از مسجدالاقصى و خانه‌هاى فلسطینى اطراف آن است؟!

مسجدالاقصی، به عنوان اولین قبله‌گاه مسلمانان، نماد فلسطین و نقطه‌اى است که با اشاره به اسارت آن به دست صهیونیست‌هاى منحرف از دین اصیل یهود، تبدیل به محور وحدت مسلمانان راستین براى آزادى سرزمین فلسطینى شده است.

بنابراین، طبیعى است که رژیم صهیونیستى بر آن باشد با زدودن هویت اسلامى از مسجدالاقصى نماد و نقطه‌اى وحدت‌آفرین براى مسلمانان و زمینه‌اى براى صهیونیسم‌ستیزى را نابود سازد. از این‌رو، چرایى بایستگى واکنش شتابان و گسترده مسلمانان نسبت به تخریب مسجدالاقصى روشن مى‌شود.

تجربه انتفاضه مسجدالاقصى که در سال 2000 میلادى به دنبال ورود “آریل شارون” نخست‌وزیر رژیم صهیونیستى به صحن مسجدالاقصى رخ داد، این گمانه را تقویت مى‌کند که ادامه تخریب مسجدالاقصى در داخل سرزمین‌هاى اشغالى با واکنش گسترده‌اى مواجه شود که آن را مى‌توان پاگیرى انتفاضه سوم مردم فلسطین تعبیر کرد.

از طرفى بنا به قداست مسجدالاقصى نزد همه مسلمانان- شیعه و سنی- رژیم صهیونیستى مى‌تواند چشم‌ به راه واکنش‌هاى سخت جهان اسلام باشد. این‌گونه واکنش‌ها مطمئنا، تلاش‌هاى تل‌آویو براى نزدیکى به برخى دول ارتجاعى عربى مانند قطر را که براى اسرائیل حکم حاشیه امنیتى دارد، با بن‌بست مواجه مى‌کند. دول ارتجاعی، هر اندازه هم دست تل‌آویو را سخت فشرده باشند، در برابر فشارهاى داخلى انعطاف‌پذیرند.

نکته گفتنى و دردمندانه دیگر، سکوت غیرمسلمانان و مجامع مدعى حقوق بشر در برابر اهانت و تعقیب اهداف سیاسى نسبت به تخریب مسجدالاقصى توسط رژیم صهیونیستى است.

اگر مسجدالاقصى براى مسلمانان داراى قداست است براى جهان مسیحیت و یهودیت اصیل هم مقدس و محترم است.

جهان مسیحیت و دول و مجامع مدعى حقوق بشر در برابر تخریب آثار مذهبى و فرهنگى و نابودى خانه‌هاى فلسطینی، نشان از همسویى با سیاست‌هاى آزمندانه صهیونیسم دارد.جمهورى اسلامى ایران خواهان برگزارى اجلاس اضطرارى سازمان کنفرانس کشورهاى اسلامى شده است.

برگزارى این اجلاس در نزدیک‌ترین زمان ممکن و نیز اتخاذ روش‌هاى مبارزه با تصمیم رژیم صهیونیستى براى تخریب مسجدالاقصى و وادار کردن یونسکو به واکنش مناسب، شاید تا اندازه‌اى عرصه را براى اجراى سیاست‌هاى اسلام‌ستیزانه صهیونیست‌ها محدود سازد.
فیلم را از لینک زیر ببینید.(بررسی اهداف صهیونیستها از تلاش برای تخریب مسجدالاقصی
آقای سلطان شاهی)

نظر شما( )
?رضا حریری

شنبه 85/11/14  ساعت 9:20 صبح

خطرناکترین دشمن حسین(ع)

 

خطرناکترین دشمن حسین(ع)

(سخنرانی منتشرنشده امام صدر در عاشورا)

السلام علیک یا ابا عبدالله، و علی الارواح التی حلّت بفنائک، علیک منا سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لاجعله الله آخر العهد منا لزیارتک، السلام علی الحسین و علی علّی بن الحسین و علی اصحاب الحسین.

در زیارتی که به مناسبت امروز وارد شده است، و در پایان جلسه نیز برای تجدید بیعت آن را خواهیم خواند، آمده است:
السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله؛
السلام علیک یا وارث نوح نبی الله؛
السلام علیکم یا وارث ابراهیم خلیل الله ؛
السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله ؛
السلام علیک یا وارث عیسی روح الله ؛
السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله ؛

هدف این زیارت بخشیدن حرکت و پویایی به عاشورا و خارج کردن این واقعه از انزوا و مخالفت با جدا ساختن آن از گذشته و آینده است. زیرا که همه خطر در این است که عاشورا فقط بدل به یادبودهایی شود، و واقعه کربلا تنها برای کتاب‌ها و سیره‌نویسی، و یا ذکر آن برای اجر و ثواب اخروی باشد. بیم آن می رود که این حادثه از ظرف زمانی خود فراتر نرود، و مقتل حسین و یارانش در همان سال 61 مدفون شود؛حسینی بود، کشته شد و همه چیز پایان یافت.

برای این‌که‌ این خواست و کینه و کنار نهادن واقعه محقق نشود، و کار حسین هدر نرود، پاره‌ای فقرات در این زیارت آمده است، تا میان شهادت حسین و ستیز همیشگی حق و باطل پیوند برقرار سازد. ستیزی که از نخستین حرکت انسان برای اصلاح و جهاد تا رسیدن به زندگی آزاد، با کرامت و رهایی از ستم و ستم‌پیشگان ادامه دارد.

دشمنان حسین:
یکی از دوستان اندیشمند ما می‌گوید دشمنان حسین سه گروه‌اند:
دشمن نخست: کسانی که حسین و یارانش راکشتند. آن‌ها ستمکار بودند، اما اثر ستمشان ناچیز است، زیرا که جسم را کشتند و اجساد را پاره پاره کردند و چادرها را به آتش کشیدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چیزهای محدودی را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 به شهادت نمی‌رسید در سال دیگری از دنیا می‌رفت. پس خطر اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین (ع) را جاودانه و همیشگی کردند. بنابراین خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول محدود است.
دشمن دوم: کسانی که کوشیدند تا آثار حسین را پاک سازند، بنابراین قبرش را از میان بردند و زمینی را که در آن به خاک سپرده شده بود، به آتش کشیدند و یا مانند بنی عباس حرم امام حسین (ع) را به آب بستند.
اینان مانع عزاداری برای حسین (ع) شدند، چنان‌که در عصر عثمانی این‌گونه بود. شما و پدرانتان این دوره را دیده‌اید. دوران تاریکی بود. هنگامی که مجلسی بر پا می‌داشتند، مراقبینی می‌گماردند، تا رسیدن عمال عثمانی را خبر دهند و عزاداران پراکنده شوند. هم اینان زیارت حسین را منع کردند و برای کسانی که می خواستند قبر امام حسین را زیارت کنند سختی‌های بسیاری می‌آفریدند. این‌ها گروه دوم از دشمنان حسین هستند، کسانی که می‌خواستند اسم حسین و یاد حسین فراموش شود، و آرامگاه حسین و عزاداری بر حسین را از میان رود.

خطر این گروه بیش از گروه اول است، اما در اجرای برنامه‌هایشان، ناتوان ماندند، چنان‌که این مسأله در تاریخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زمانی و مکانی عزاداری‌های امام حسین هستیم. امروز دست کم بیش از صد میلیون نفر در عزاداریی‌های امام حسین(ع) شرکت می کنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلکه همچنین در آفریقا. جمعه گذشته در ایام عاشورا، همه خطبه‌ها به اسم امام حسین (ع) برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا، در آمریکا و در هر کشوری که دوستداران حسین (ع) زندگی می‌کنند. امروز صد میلیون نفر و یا بیشتر مجالس حسینی را برپا می‌کنند. سفر من به گابن با اربعین حسینی مصادف بود و در آنجا سخنرانی مفصلی کردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلی برپا کردیم. به همین ترتیب در همه کشورها مراسم‌های عزاداری امام حسین (ع) در حال گسترش است. این مراسم این جا در لبنان، در بیروت و در مکان‌های گوناگون فزونی می یابد، و عمیق‌ تر می‌شود. بنابراین گروه دوم دشمنان حسین پر خطرتر و ستمکارتر از گروه نخست‌اند، اما در کارشان ناکام ماندند، ولی خطر این‌ها از گروه سوم کمتر است.

دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهره حسین را مخدوش کنند، و واقعه کربلا را در سالگردها و عزاداری‌ها نگه دارند، و آن را در گریه و اندوه و ناله منحصر کنند. ما بر حسین بسیار می‌گرییم، اما هرگز در گریه متوقف نمی شویم. مویه ما برای نو کردن اندوه‌ ها و کینه‌ ها و میل به انتقام و خشم بر باطل است، این‌ها انگیزه ما برای گریه است.
چرا به خاک افکنده شدن امام حسین را یاد می کنیم و آن را در مقاتل می‌ خوانیم؟ ناله‌ها و شیون‌های دلخراش! ماجرا را صحنه به صحنه می ‌خوانیم تا واقعیت را پیش رو آوریم، و خطر ستم‌پیشگان و سنگدلی‌شان را دریابیم، و همچنین ابعاد فداکاری و قدرت آن را بفهمیم. پس ما تنها به شیون بسنده نمی‌کنیم، و حسین را تنها شهید اشک‌ها نمی‌دانیم. و برآنیم که تکلیف ما فقط با عزاداری‌های ما به انجام نمی‌رسد. اگر در تاریخ نبرد میان حق و باطل واقعه کربلا را از جمود خارج سازیم و آن را به گذشته پیوند دهیم، به طور طبیعی حادثه به آینده هم پیوند می خورد. چنان‌که می‌گوییم حسین وارث آدم و نوح و موسی و عیسی است، و امام صادق و باقر و رضا (ع) میراث‌دار او هستند، و هر کسی که با باطل می‌ستیزد و همه توان و حیات خود را در راه دفاع از حق تقدیم می‌کند میراث‌دار اوست.

حق و باطل از ازل با هم در ستیز بودند. این مسأله سنت خداوند در خلقش است. آدمی خیر و شر را می‌شناسد، چنان‌که در قرآن آمده است:«فألهما فجورها و تقواها» [شمس/ 28] (سپس بدی ها و پرهیزگاری را به او الهام کرد.) خداوند سبحان است که به من آموخت و الهام کرد و روح در من دمید, و مرا آفرید. من خیر و شر را درمی‌یابم، و هم توانا بر خیر و هم توانا بر شر هستم: «و هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا»[انسان/3] ( راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس.)این سنت خداوند است که در هستی هم امکان انجام دادن خیر هست و هم شر. ما راه خیر را، چشم‌بسته و بدون آگاهی از شر، نمی‌پیماییم. آدمی در هر موقعیتی که قرار می‌گیرد، خودش را در برابر دو گزینه مختار می بیند؛ چیزی هست که او را به خیر می خواند، و چیزی دیگر که او را به شر دعوت می‌کند. او در هر موقعیتی خود را در نبردی آزاد می بیند، که می تواند خیر را برگزیند، و یا در چاه شر سقوط کند. اگر خیر را برگزیند، کامل می‌شود، زیرا این گزینش پس از ستیزی ویرانگر و درونی بوده است.

انسان همچون زنبور نیست. زنبور تنها می‌تواند عسل بسازد. آدمی مثل گوسفند، حیوانات سودمند یا خورشید نیست. این‌ها فقط توانایی کار خیر دارند. اما آدمی هم توانایی انجام دادن خیر دارد و هم شر. بنابراین سنّت آفرینش خداوند وجود احساس خیر و شر در نفس انسان، و وجود خیر و شر در عالم خارج است. پس آدمی در هر موضعی در برابر دو گزینه قرار دارد.
وجود خیر و شر دو جبهه ابدی و ازلی را می‌سازند. جدّمان، حضرت آدم، برگزیده خدا، جبهه اصلی را رهبری کرد. نبرد میان قابیل و هابیل صورت پذیرفت. می‌توان گفت این ستیز نبردی نمادین یا حقیقتی تاریخی است، فرقی نمی‌کند، آن چه مهم است بازتاب این نبرد برای ماست. قرآن نیز نبرد هابیل و قابیل را بیان می کند. در این نبرد، جبهه کوچک خیر، در برابر جبهه کوچک شر قرار می گیرد. گستره این نبرد محدود است. میان دو برادر که از یک پدر و یک مادر هستند، نبرد روی می دهد. قابیل، هابیل را می‌کشد. هابیل در زیر خاک دفن می شود. پس از آن نبرد آغاز و از همان لحظه اول به خون آغشته شد. این نبرد پردامنه آغاز شد، تا از همان زمان و تا امروز و تا ابد در برابر آدمی تجربه ای قرار دهد.

از آن زمان به بعد این نبردها ادامه یافتند. پژوهشگران، منتقدان، فلاسفه، اقتصادانان و پایه‌گذاران مکتب‌های اقتصادی قدیم و جدید، این نبرد را تفسیر کرده اند، درباره آن نظر داده اند و اثرهای آن را برشمرده‌اند. آنان در اظهار نظر خود بر حق هستند زیرا هر کدام به نوعی این نبرد را تعریف کرده اند. آنان در زمانی زندگی می‌کردند که ویژگی بارز نبرد اختلاف طبقاتی بود. من شک ندارم که اگر آن‌ها در دوره ما زندگی می کردند به این نبرد ویژگی دیگری می دادند. چرا که این نبردها امروز از چارچوب طبقاتی خارج شده‌اند. این نبردها گاهی میان طبقات است و گاهی درون طبقات مختلف اجتماعی و گاهی میان ملت ها و یا ... است. نمی خواهم در این مورد بحث کنم. آن‌ها آخرین نبردها را تعریف کردند و به آن‌ها عمومیت بخشیدند و گفتند همه تاریخ، از ابتدا تا انتها، نتیجه این مبارزه و نبرد است.
اما واقعیت این است که نبرد حقیقی میان ستم‌پیشه و ستم‌دیده است، زیرا که ستم شکل‌های گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد. کسی دیگری را می زند، شوهری همسرش را می زند، برادری برادرش را می زند و یا شخصی به همسایه اش آزار می رساند. این نبردها شخصی است.

گاهی ستم ویژگی دیگری می یابد. استعمار ستمی سیاسی است و استعمار‌گران به مردم ستم می کنند؛ آزادی و سرزمین و وطنشان را غصب می‌کنند. این چیزها را گاهی به کمک سیاست می گیرند، و گاهی با شمشیر. این نوع ستم، نبرد میان ظالم و مظلوم را تصویر می کند، و استعمارگر و استعمار شده را.
گاهی نبرد ویژگی اقتصادی می یابد؛ استثمار کننده و استثمار شونده. گروهی با فریب و زور و ربا اموال دیگران را می دزدند. ربا در قدیم رواج داشت؛ چه پیش از اسلام، چه پس از اسلام، حتی امروز هم وجود دارد. گروهی با سوء استفاده از مال و امکاناتی که دارند، اموال و تلاش دیگران را تصاحب می‌کنند. این نوع دیگری از ستم است، نبرد میان استثمار کننده واستثمار شونده.

گاهی نبرد با ویژگی فرهنگی و فکری خود را می‌نمایاند. یکی از متفکران این ستم را «استحمار» می‌نامد. استحمار یعنی این‌که می‌خواهند مردم را نادان نگه دارند. مردم چیزی نفهمند و نادان بمانند. در این‌جا نیز ستمکار عقل و اندیشه و آگاهی و احساس ستمدیده را نادیده می گیرد.در این جا نیز نبرد پا برجاست.
قرآن کریم همه انواع ستم را معرفی می‌کند، و همه ستمدیدگان را با هم می‌خواند: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین» [قصص/ 5] ( و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.) استضعاف یعنی گروهی، گروهی دیگر را ضعیف بشمارد، و دارایی و اندیشه آن‌ها را غصب کند. نگاه تاریخی قرآن کریم می‌گوید در زمین مردم دو گروه اند؛ یا ظالم‌ یا مستضعف. این دو گروه در برابر هم قرار می گیرند، ستم فزونی می‌یابد، ظالم طغیان می‌کند، چیره می‌شود و سرانجام حکم می‌راند.

مستضعفین جستجو می‌کنند، متفق می‌شوند، التماس می‌کنند، توسل می‌جویند، ناله و فریاد سر می‌دهند، و سرانجام خداوند برای آنان رهبر یا وحی و یا پیامبری می‌فرستد، تا آنان را گرد هم آورد و رهبری کند. آنان نیز از مصالح خود در برابر ستمکار دفاع می‌کنند. همه پیامبران؛ کسانی که فریادشان خدای واحد و احد بود، همیشه در میان تعداد زیادی مستضعف بودند. آن ها در کنار مستضعفین می‌ایستادند، نه به دلیل کینه توزی از قدرتمندان، چرا که عقده‌ای در کار نیست، بلکه به دلیل بیزاری از ظلم . آنان می خواهند زورمداران و ستم بارگان را از عرششان فرو کشند. پیامبر هیچ کینه و عقده‌ای علیه هیچ انسانی ندارد. او از این کینه‌توزی‌ها مبراست.
شعله نبرد زبانه می‌کشد. مستضعفین به پا می خیزند، گرد نبی خود می‌آیند و نبرد را می‌آغازند. فداکاری می‌کنند و نبرد را پی می‌گیرند تا ستمکار از عرشش سقوط کند و از طغیانش دست بشوید. مستضعفین در برابر استعمار و استثمار و استحمار ستمکار می‌ایستند.

انواع سه گانه ستم، رهبرانی دارد. این رهبران بوده‌اند و اکنون نیز هستند. اما سرانجام ستم در برابر اکثریت می‌شکند و ستم‌ پیشه نیز خرد می‌شود. سپس ستمکار جامه نو بر تن می‌کند؛ جامه انبیا، و لباس دین. به دعوت جدیدی فرا می‌خواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر می‌دهد. اعلام می‌کند که در کنار مستضعفین است. مستضعفین می‌بینند ستم از درون خودشان پا گرفته است؛ غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار از دورن خودشان است. در این هنگام نبردی دیگر آغاز می ‌شود. بدین گونه این نبرد از ازل تا ابد پاینده است.
این نبرد برای چیست؟ این سنت خداوند است. این نبرد همیشگی برای این است که آدمی بتواند با اراده کامل خود از میان خیر و شر یکی را انتخاب کند و این گونه است که سلسله پاینده ستیز میان ستمکار و ستمدیده کامل می گردد. از خلال این سلسله نبرد آغاز شد: از آدم برگزیده خدا و نوح پیامبر خدا و عیسی روح خدا و موسی همسخن خدا و تا محمد محبوب خدا و علی ولی خدا.
از این رو، واقعه کربلا یک نبرد جدا افتاده و پدیده‌ای یگانه در تاریخ انسان نیست، البته حلقه‌ای ویژه است، و به طور طبیعی با دیگر حلقه‌های تاریخ نبرد، تفاوت دارد. چنان که این حلقه با گذشته پیوند دارد با آینده نیز در پیوند است.

ما با این یادها و عزاداری ها و برپایی مجالس سوگ می کوشیم تا با این واقعه‌ مانند اتفاقی جدید زندگی کنیم. پدران و نیاکان و رهبران و علمای ما نیز در این راه تلاش کردند. به سخنان امام حسین گوش فرا می دهیم:«الا ترون أن الحق لایعمل به و الباطل لایتناهی عنه»(آیا نمی بینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمی شود.) [اللهوف, ص 79] این سخن در گوش عزاداران طنین می افکند، و انسان را وا می دارد تا هوشیار باشد که در این نبرد همیشگی، امروز چه باید بکند؟ دو جبهه روشن است و تا هنگامی که دو جبهه رهبران و پیروان خودش را دارد، ما باید ببنیم آیا در جای خود ایستاده ایم؟ در کدام جبهه هستیم؟
سخنان و شعارها روشن‌اند. وقتی که انسان معاصر درمی‌یابد که نبرد امام حسین با گذشته و آینده پیوند دارد، درنگ می‌کند، و در برابر دو جبهه می ایستد تا صف خود را انتخاب کند. اگر بخواهیم هر دو جبهه را بشناسیم، باید بدانیم هر کدام ویژگی‌های خودش را دارد. دقت خیلی زیادی نمی‌ خواهد. ویژگی‌ها روشن است. آیا کسی هست که شک کند اسرائیل ظالم است؟ اسرائیل فلسطین را اشغال و مردم را آواره و بی‌گناهان را نابود کرده است. به بهانة حمایت از خود اشغال را ادامه می دهد و فکر جهانی را با استعمار و استثمار و استحمار به بیراهه برده است.

بنابراین ما مستضعفین هستیم. اسرائیل در جبهه یزید است؛ جبهه باطل، جبهه ستم‌پیشگان، و ما در جبهه مستضعفین هستیم؛ جبهه حسین. ما چه باید بکنیم؟ سیره حسین را می‌خوانیم و می‌بینیم که حسین با خاندان و یاران و فرزندان و با همه هستی و مردان و زنان خود به آوردگاه می‌رود. کسانی هم که با حسین از مدینه خارج نشدند، با اجباری از جانب حسین مواجهه نشدند، چرا که حسین برای آن‌ها چنین نوشت:«ألا وأن من خرج معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر.» (بدانید آن که با من از مدینه خارج شود, کشته خواهد شد و آن کس که بماند به پیروزی نخواهد رسید.)
او می خواهد همه دوستداران و عزیزان خود را همراه کند، اما به کجا؟ به محراب شهادت. او می داند که همگی به سوی شهادت گام بر می دارند و همین طور هم بود. سخنان امام حسین و علی اکبر را وقتی علی اکبر به خیمه‌ها بازگشت و آب خواست، می‌خواندم. مضمون سخن امام حسین این بود که آب در اختیار ندارد اما به علی اکبر می گوید: «امیدوارم که از دست جدت سیراب شوی.» در این دنیا سیراب می شود؟ جدش کجا به او آب می دهد؟ حسین شهادت و مرگ را برای تنها فرزندش آرزو می کند. می گوید: بفرما، بجنگ و بمیر. این معنای سیراب شدن از دست جدت است. دیگران از او اجازه می‌خواهند و او به آن‌ها اجازه می‌دهد، و همین گونه یکی پس از دیگری، همه آن‌ها را تقدیم کرد. در مقتل ماجرا را شنیده‌اید. جزئیات این کارزار بسیار به حقیقت نزدیک است. مردم گمراهانه آز ورزیدند. به آن‌ها اندکی پول دادند یا این که یک مشت خرمای خشک گرفتند و برای قتل حسین آمدند. احادیث و سیره ها متفاوت است، اما برخی گفته‌اند که سی هزار نفر یا بیشتر حسین را محاصره کرده بودند. همراهان امام حسین دانستند که میان آنان و پیروزی به اندازه ضربات شمشیر امام حسین (ع) و عباس و دیگر قهرمانان فاصله هست، یعنی لحظاتی بیش تا نجات آنان نمانده است.آنان می‌دانند که پس از شهادت امام حسین(ع) خصم به درون خیمه‌ها می‌رود و لباس‌ها و زیور آلات و گوشواره‌ها را بی رحمانه به غارت می برد. آری روشن شد که چه کردند. در مقتل خوانده‌اید که با شمشیرها و نیزه ها و هر وسیله ای که در دسترسشان بود حمله کردند. ما این رخدادها را در ایام عاشورا می خوانیم. هدف چیست؟ می خواهیم عاشورا را در جایگاه درست تاریخی خود قرار دهیم، زیرا که این واقعه در سلسله حلقه‌های متصل به هم جایی دارد. نبرد حق و باطل با حسین به اوج خود می‌رسد، اما این نبرد همچنان ادامه دارد. پیش از حسین بود و پس از آن‌ هم خواهد بود. چرا حلقه حسین متفاوت و ویژه است؟ زیرا فداکاری امام حسین، فداکاری بزرگی بود. او همه چیز را برای خدا تقدیم کرد:«ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی.» (اگر دین محمد پا بر جا نمی ماند مگر با مرگ من، پس ای شمشیرها مرا در یابید.) او همه چیزش را تقدیم کرد. اگر این واقعه را به سلسله تاریخی و سرمدی نبرد میان حق و باطل پیوند دهیم، خود را در این جبهه قرار داده‌ایم.

امروز این نبرد میان فلسطینی ها و اسرائیل ‌برپاست. این مسأله نخست تکلیف فلسطینی‌هاست و اگر آن‌ها این کار را انجام ندهند بر ما واجب عینی است که بپا خیزیم و این کار را به انجام رسانیم. درست است، اسرائیل نیرومند است، اما یزید نیز قدرت داشت. اسرائیل می کشد، می‌سوزاند و سر می‌برد. آنچه را انجام می‌دهد، بر صفحه‌های تلویزیون می‌بینم. به یاد می‌آوریم که مسلم بن عقبل نیز در کاخ به قتل رسید، سرش را از تن جدا کردند، و جسدش را از بلندی افکندند. پس اسرائیل در صف یزید است. همه ابعاد واقعه کربلا هم اکنون نیز وجود دارد. حسین بازنگشت و نگفت که آن ها ظالم اند و به مرد و زن و مرده رحم نمی کنند. نگفت که آن ها پس از کشتنم، سینه ام را پاره پاره می کنند. پس بر ماست که در راه حق گام برداریم. چه سودی دارد که خوار بمانیم؟ در حالی که او پیشواست و باید این همه را تحمل کند.

بنابراین، نبرد ما با اسرائیل، ادامه نبرد امام حسین است. آن ها درباره حسین می گفتند: «خرج عن حده فقتل بسیف جده» (او از خد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشیر جدش کشته شد.) این حکمی بود که در محکمه برای امام حسین صادر کردند. می‌گفتند چرا عصیان می‌کنی؟ چرا نمی گذاری مردم شادمان باشند؟ چرا نمی گذاری مردم نماز بگزارند و روزه بگیرند؟ حج بر جای آورند و زکات بپردازند؟ ای حسین چرا این کار را می‌کنی ؟ از این همه نبرد و درگیری چه نتیجه‌ای می‌گیری؟
من آمده ام تا به شما هشدار دهم که اسرائیل هم همان حرف را می زند: بیایید با هم زندگی کنیم، بیاید با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم! آیا این حرف ها از دولتی که بر اساس اشغال گری و تعدی و طمع و زیاده خواهی است، پذیرفتنی است. اسرائیل می گوید من بالاتر از دیگر انسان ها هستم. همه آدمیان باید تحت سلطه من باشند. پس این نبرد امام حسین در عصر ماست. ما چیزی را از سلسله نبرد حق و باطل جدا نمی‌کنیم؛ چنان که به حسین در نبردش با یزید می گوییم: «السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله.»

منبع:موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر
مترجم :مهدی فرخیان


نظر شما( )
?رضا حریری

یکشنبه 85/8/14  ساعت 2:43 عصر

کاریکاتورهای آخر الزمانی(4)












نظر شما( )
?رضا حریری

یکشنبه 85/8/14  ساعت 1:47 عصر

اظهارات شجاعانه یک نویسنده یهود درباره صهیونیسم

نویسنده یهودی کتاب " اسطوره های صهیونیسم " ، شرط اساسی برقراری صلح در خاورمیانه را نابودن کردن رژیم جعلی صهیونیستی دانست .
به گزارش پایگاه اینترنتی امین ،  نویسنده یهودی کتاب " اسطوره های صهیونیسم " در اقدامی شجاعانه با انتقاد شدید از عقاید صهیونیستی آن را خطری برای آینده منطقه و دین یهود دانست .
بر اساس این گزارش ، "جان روز" در کتاب خود که دو سال پیش به زبان انگلیسی نوشته و به تازگی  نیز نسخه عربی آن منتشر شده است گفت : صهیونیسم مانع اصلی در برابر برنامه های مسالمت آمیز و نابود کردن آن ، شرط اصلی برقراری صلح در خاورمیانه است . زیرا تهدید آن فقط شامل فلسطینیان نمی شود بلکه آینده دین یهود را نیز در برخواهد گرفت.
این نویسنده یهودی مقیم لندن افزود :  شماری از اسراییلی ها که پیش از این در نهادهای صهیونیستی کارمی کردند اکنون از عاقبت اسراییلی ها نگرانند و تلاش می کنند از صهیونیسم فاصله بگیرند و این افراد به مورخان و متفکران یهود در تبلیغات ضد صهیونیستی در اروپا و آمریکا کمک می کنند .
بنابر این گزارش ، کتاب این یهودی نخستین بار در سال دوهزار وچهار منتشر شد و ترجمه عربی آن اخیرا درقاهره به چاپ رسیده است .
وی در کتاب خود اقدامات اسراییل برضد اعراب و فلسطینیان را رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه کرده است .
این نویسنده یهود تاکید کرد :  صهیونیسم براساس شماری از اسطوره ها و مفاهیم جعلی شکل گرفته است و آنچه برای فلسطینیان در سال هزار ونهصد وچهل وهشت روی داد پاکسازی نژادی بود و بازگشت آنان ، شرط اساسی موفقیت هرگونه راه حل بحران خاورمیانه است .
این نویسنده یهود افزوده است :  بن گورین نخستین رییس اسراییل به علت تعصب شدید به ملیت خود و دشمنی با عرب ها در قرن بیستم این طورخیال می کرد که اسطوره را می توان به حقیقت تبدیل کرد اگر مردم به اندازه کافی بدان اعتقاد پیدا کنند .
جان روز تاکید می کند : دولت ساختگی اسراییل براساس طرح راهبردی آمریکا در منطقه عربی شکل گرفته است .
وی همچنین در کتاب خود می افزاید : صهیونیست ها پس از جنگ جهانی اول به تقویت استعمار انگلیس در سرزمین های عربی کمک کردند .
جان روز در کتاب " اسطوره های صهیونیسم "  تاکید کرده است :  آوارگان فلسطینی همچنان و تا ابد از لحاظ سیاسی ، اخلاقی ، مادی و نظامی ، اسراییل و انگلیس را تعقیب خواهند کرد و کسی که در قرن بیست و یک به وی لقب انتحاری می دهند و خود را منفجر می کند همان آواره فلسطینی است که به وی اجازه بازگشت به وطنش را نمی دهند

نظر شما( )
?رضا حریری

یکشنبه 85/8/14  ساعت 1:38 عصر

پنجره تاریخى مسجدالاقصى به سرقت رفت

پنجره تاریخى و باستانى مسجدالاقصى که در اتاقى نزدیک مقام حضرت یوسف (ع) قرار داشت، به سرقت رفته است.
به گزارش خبرگزارى مهر ، این پنجره به سرقت رفته تاریخى و باستانى از چوب بوده و در اتاقى نزدیک مقام حضرت یوسف (ع) قرار داشت. صهیونیستها پس از سرقت، مسجد را اشغال کرده، به نمازگزاران اجازه ورود به مسجد را نداده و درهاى این مکان مقدس را مقابل نمازگزاران بستند.

شیخ تیسیر ابو سنینه مدیر کل اوقاف در شهر الخلیل ضمن تقبیح و محکوم کردن عمل شهروندان یهودى گفت: این اقدام که از سوى شهروندان صهیونیست صورت گرفته دشمنى آشکار با مسلمانان و این مکان مقدس است و تلاش صهیونیستها به منظور یهودى سازى مسجد الاقصى به شمار مى رود. سرقت این پنجره تاریخى در ادامه عدم وظیفه شناسى شهروندان یهود و نیروهاى اشغالگر حرم مطهر صورت گرفته است.
وى گفت: این براى اولین بار نیست که اینگونه اقدامات از سوى دشمنان مسلمانان صورت مى گیرد، بلکه اقدامى در ادامه سلسله تعرضات و تجاوزات اشغالگران است، به طورى که هفته گذشته به شکستن و از بین بردن درب مقام حضرت موسى (ع) در این مکان مقدس اقدام کردند و چندى پیش نیز به منظور برگزارى مراسم عید و سال نوى عبرى که همزمان با نماز جمعه بود با آوردن تعدادى دستگاه موسیقى به این مکان به پایکوبى پرداخته و جشن خود را برگزار کردند. وى در ادامه از سازمانهاى مسئول، سازمان حقوق بشر و امت اسلامى خواست تا به منظور پایان دادن به اقدامات ناشایست صهیونیستها و به منظور حمایت از مقدسات و اعتقادات مسلمانان اقدامات خاصى انجام و تدابیرى بیندیشند
نظر شما( )
?رضا حریری

سه شنبه 85/6/28  ساعت 5:12 عصر

نبرد آخرالزمان

بررسی تطبیقی نبرد «قرقسیا» و واقعه «آرماگدون»


صد هزار نفر: [سفیانی] سپاهیانش را به قرقیسیا می‏رساند و در آنجا هم به جنگ کردن می‏پردازد. در این جنگ صد هزار نفر از جباران و ستمکاران کشته می‏شوند. پس از آن سفیانی سپاهی را به کوفه گسیل می‏دارد.14
ـ چهار صد هزار نفر: شهری در طرف شرق ساخته می‏شود که در آن حوادثی روی می‏دهد که هرگز مردم آن زمان نظیرش را ندیده باشند. ... و یک حادثه دیگر در شام روی می‏دهد که مجموعاً چهار صد هزار کشته بر جای می‏گذارد... .



بررسی تطبیقی نبرد «قرقسیا» و واقعه «آرماگدون»

اشاره:
طی سال‌های اخیر، انتشار برخی مقالات و اخبار پیرامون واقعة «آرماگدون» ذهن بسیاری از علاقمندان به پیشگویی‌های مربوط به آخرالزمان را متوجه این واقعه کرده است و حتی، برخی را واداشته که به دنبال کشف ردپای این پیشگویی مورد ادعای مسیحیان صهیونیست در میان اخبار، متون و روایات اسلامی‌ برآیند و تلاش کنند که به نحوی این واقعه را با واقعة «قرقیسیا» که در متون اسلامی و روایات منقول از سوی حضرات معصومین(ع) بدان اشاره شده است، منطبق سازند.
مقالة حاضر به بررسی این دو واقعه و سنجش وجوه اشتراک  و افتراق آن‌ها می‌پردازد.
 
  •  قرقیسیا
1. موقعیت جغرافیایی قرقیسیا
قرقیسیا، شهرکی است که در شمال کشور سوریه، در استان «الجزیره» و در شش کیلومتری شهر «رقه» در محل التقای دو رود فرات و خابور قرار دارد.1 این شهر پیش از اسلام «کیرکسیون» نام داشت و در سال 19 ق. به دست مسلمانان فتح و قرقیسیا نامیده شد.
خرابه‏هایی از قرقیسیا نزدیک «دیرالزور» از شهرهای سوریه کنونی و نزدیک به مرزهای عراق باقی‌مانده که فاصلة آن تا ترکیه نیز نسبتاً نزدیک است.2  قرقیسیا حدود 100 کیلومتر با عراق و 200 کیلومتر با  ترکیه فاصله دارد.3

2. پیشگویی روایات دربارة قرقیسیا
 روایات متعددی دربارة این منطقه و حادثة بزرگی که در آن رخ خواهد داد، نقل شده است که تنها به نقل یک مورد از آن‌ها به ذیل این عنوان اکتفا می‌کنیم؛
حضرت امام محمدباقر(ع) از «مسیر»، فاصله تا قرقیسا [قرقیسیا] را می‏پرسند و او پاسخ می‏دهد که همین نزدیکی‏ها در ساحل فرات قرار دارد. آن حضرت(ع) صحبت خود را چنین ادامه می‏دهند:
  اما در این ناحیه واقعه‏ای رخ خواهد داد که مانند آن از زمانی که خداوند تبارک و تعالی، آسمان‌ها و زمین را آفرید، اتفاقی نیفتاده و تا زمانی که آسمان‏ها و زمین برپا هستند مانند آن اتفاق نخواهد افتاد. سفره‏ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر می‏شوند.4

3. نبرد بزرگ قرقیسیا
 اصلی‏ترین حادثه‏ای که در قرقیسیا رخ می‏دهد، جنگ و آشوبی است که «سفیانی» شاخص‏ترین طرف درگیر آن است:
 سفیانی... در طول مسیر عراق سپاهیان او وارد قرقیسیا می‏شوند و جنگی سخت به راه می‏اندازند که صد هزار نفر در آن کشته می‏شوند.5

4. انگیزه رویارویی و درگیری
 مطلبی که به طور اتفاق در روایات ذکر شده، این است که علت وقوع جنگ قرقیسیا، گنجی است که فرات آن را نمایان می‏کند و این گنج ممکن است همان‏طور که در روایات تصریح شده از جنس طلا و نقره باشد و نیز احتمال دارد که از جنس دیگری [مانند نفت یا غیر آن] باشد.6

5. زمان جنگ
سفیانی در ماه رجب سر به شورش برمی‏دارد و نبرد قرقیسیا در زمره فعالیت‌های وی بر شمرده شده است، اما از آنجا که سفیانی  ابتدا بر شام مسلط می‏شود و آخرین متحدانش در این منطقه ـ یعنی قوم بنی کلب - در ماه رمضان با او بیعت می‏کنند،7 و نیز روایاتی که حاکی از آغاز جنبش‌ها، نمایان شدن جمعیت‏ها و ابتدای جنگ‌ها در ماه شوال هستند، به احتمال بسیار قوی، معرکه قرقیسیا در ماه شوال پیش از ظهور بر پا خواهد ‏گردید.8

6. طرفین درگیر در قرقیسیا
با توجه به انگیزة جنگ در قرقیسیا که صرفاً تصاحب ثروتی هنگفت می‌باشد، فرض این که در این میدان بیش از دو طرف درگیر خواهیم داشت،  مطلب دور از ذهنی نیست، کما این که در روایات نیز چنین مطلبی را می‏توان مشاهده کرد؛ به طور خلاصه می‏توان گفت که حاضران در این میدان نبرد عبارتند از:
ـ ترک‌ها [که احتمالاً منظور روس‌ها باشد]: که در جزیره (بین‏النهرین) نیرو پیاده کرده‏اند.
 ـ رومیان: یهودیان و دولت‌های غربی که وارد فلسطین شده‏اند.9
ـ سفیانی که در آن هنگام بر شام کاملاً مسلط شده است.10
ـ دو نفر به نام «عبدالله» که در روایات ما توضیح خاصی درباره آن‌ها اشاره نشده و احتمالاً هم پیمان غربی‌ها باشند.
ـ «قیس» که مرکز فرماندهی‏اش در مصر است.
ـ یکی از بازماندگان عباسیان.11
 نکتة قابل توجه و حائز اهمیت این است که روایات تأکید دارند که در این جنگ و به خصوص در میان کشته‏های آن شیعیان دیده نمی‏شوند؛
 آیا نمی‏بینید که دشمنان شما در معاصی خداوند کشته می‏شوند، بدون آن‌که شما حضور داشته باشید در حالی که شما با آرامش و امنیت در گوشه خانه‏هایتان نشسته‏اید، برخی از آن‌ها، برخی دیگر را بر روی زمین می‏کشند. سفیانی عذاب مناسبی برای دشمنان شما و نشانه‏ای برای خودتان است.
وقتی آن فاسق سر به شورش برداشت، شما (شیعیان) اگر یک یا دو ماه پس از شورش او از خود حرکتی نشان ندهید، به مشکلی بر نخواهید خورد تا این که بسیاری از خلق، منهای شما  کشته شوند.12

7. پیروز میدان قرقیسیا
 با در نظر گرفتن این که سفیانی پس از این جنگ آنقدر قوی و توانمند است که در ابتدا به طور همزمان به ایران و عراق به خصوص شهرهای شیعه نشین حمله می‏کند و اندکی بعد در چهار منطقه شام، عراق، ایران و حجاز سپاهیانش حضور جدی و فعال دارند، می‏توان وی را پیروز میدان قرقیسیا بدانیم.13

8. تعداد کشته‏ها و سرانجام آن‌ها
روایات تعداد مختلفی را برای کشتگان این نبرد ذکر می‏کنند:
ـ صد هزار نفر: [سفیانی] سپاهیانش را به قرقیسیا می‏رساند و در آنجا هم به جنگ کردن می‏پردازد. در این جنگ صد هزار نفر از جباران و ستمکاران کشته می‏شوند. پس از آن سفیانی سپاهی را به کوفه گسیل می‏دارد.14
ـ چهار صد هزار نفر: شهری در طرف شرق ساخته می‏شود که در آن حوادثی روی می‏دهد که هرگز مردم آن زمان نظیرش را ندیده باشند. ... و یک حادثه دیگر در شام روی می‏دهد که مجموعاً چهار صد هزار کشته بر جای می‏گذارد... .15
ـ از هر نه نفر، هفت نفر: قطعاً نهر فرات از کوهی از طلا پرده برمی‏دارد که مردم برای رسیدن به آن به جان یکدیگر می‏افتند و از هر نه تن، هفت تن کشته می‏شود.16
ـ نود درصد یا (نه‌ دهم)  مردم: فرات از کوهی از طلا پرده برمی‏دارد... و از هر صد نفر، نود نفر در این نبرد کشته می‏شود17 و قیامت برپا نمی‏شود مگر این که ... نه دهم آن‌ها کشته می‏شود.18
ـ نود و نه درصد مردم: قیامت برپا نمی‏شود تا این که ... از هر صد نفر، نود و نه نفر کشته می‏شود. هر یک از آن مردمان می‏گوید، شاید من همان باشم که نجات می‏یابد.19
ولی آنچه مسلم است این کشته‏ها به هر تعداد که باشند، دفن نشده و خوراک حیوانات می‏گردند:
همانا خداوند در قرقیسیا سفرة پر از طعامی دارد که سروش آسمانی از آن خبر می‏دهد و ندا می‏کند که ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین برای سیر شدن از گوشت تن سمتگران بشتابید.20
حجت‌الاسلام علی کورانی در کتاب خویش با عنوان عصر ظهور، چنین می‏نویسد:
 چنان‌که روایت اشاره می‏کند، عرصه نبرد، بیابان خشک و بی‏آب و گیاه است و آن‌ها اجساد کشتگان خود را دفن نمی‏کنند و یا قادر به دفن آن‌ها نیستند.21

9. نحوة جنگیدن در قرقیسیا
همان‌گونه که در روایات متعدد و مختلفی که درباره قرقیسیا ذکر شد، دیدیم، هیچ اشاره‏ای وجود ندارد که این جنگ صورت خاصی داشته و یا در آن از ابزار خاصی برای کشتن افراد استفاده بشود.

10. زمینه‏سازی برای قرقیسیا
همان طور که دیدیم آنچه در روایات اسلامی آمده این است که در ابتدای شورش سفیانی، شیعیان باید هیچ حرکتی از خود نشان ندهند و از تمام حوادث آن صحنه و فعالیت‌های او خود را بر کنار بدارند.

11. میزان احتمال وقوع نبرد قرقیسیا
بنابر روایات متعدد پنج حادثة حتمی پیش از ظهور حضرت مهدی(ع) اتفاق می‏افتند:
 شورش سفیانی، قیام یمانی، ندای آسمانی در بیست و سوم ماه رمضان، شهادت نفس زکیه و فرو رفتن سپاه سفیانی در (سرزمین) بیداء در بیابانی میان مکه و مدینه.22
بقیه حوادث نیز در عین آن که احتمال وقوعشان بسیار زیاد است، از احتمال بروز «بداء» در مورد آن‌ها نیز نمی‏توان چشم‏پوشی کرد23یعنی احتمال واقع نشدن آن‌ها ‏باید به طور جدی مورد نظر قرار گیرد؛ جریان قرقیسیا نیز از این قاعده مستثنی نیست.
نکته‏ای که ذکر آن در این جا خالی از لطف نمی‌باشد، این است که بیان فرو رفتن سپاه سفیانی (خسف) در سرزمین بیداء در میان علائم حتمی ظهور و در حالی که خود سفیانی هم یکی از افرادی که نابود می‌شوند شمرده شده،  بیانگر عدم قطعیت دیگر اخباری است که پس از وقوع آن حادثه به نحوی با سفیانی مرتبط می‏شود. البته فراموش نکنیم که با استناد به حتمی بودن شورش سفیانی و جایگاه ویژه نبرد قرقیسیا در مین روایات، می‏توان ادعا کرد که احتمال وقوع این وقایع از بقیه حوادث مطرح شده در روایات بیشتر است.

12.آثار پیشینی قرقیسیا
همان‌طور که دیدیم قبول کردن یا قبول نکردن و عدم اعتقاد به وقوع جنگ قرقیسیا اثرخاصی را ایجاد نمی‌نماید.

  • آرماگدون
اکنون ویژگی‌هایی را که دربارة جنگ آرماگدون گفته می‌شود مورد بررسی قرار می‌دهیم.

1. موقعیت جغرافیایی آرماگدون
خانم گریس‏ هالسل در کتاب تدارک جنگ بزرگ می‏نویسد:
 برای این که به تپه «مجدّو» برویم، از «تل‏آویو» حدود 55 مایل به طرف شمال سفر می‏کنیم، و به محلی می‏رسیم که در 20 مایلی جنوب - جنوب شرقی «حیفا» قرار دارد و فاصلة آن از دریای مدیترانه حدود 15 مایل است.24
که البته وی مطالب دیگری را هم درباره این شهر به نقل از همراه خود نقل می‌کند ولی وقتی دربارة تطبیق آن مکان با محل موعود جنگ آرماگدون می‏پرسد، جواب می‏شنود:
شما همین اسم ـ یعنی مجدّو ـ را بگیرید. کلمة «هار» (که در زبان عبری به معنی کوه می‌باشد) را به آن اضافه کنید؛ این دو کلمه به شما «هارمجدّو» را می‏دهد که ما آنرا «هارمجدون» [= آرماگدون] ترجمه می‏کنیم.
هالسل خود می‏گوید:
 در حالی که او صحبت می‏کند، من می‏کوشم استدلال او را با جستجوی کوه دنبال کنم، امّا کوهی پیدا نمی‏کنم. امّا با همه این‌ها آیا هارمجدّو (کوه مجدّو) بر یک محل دلالت می‏کند یا یک رویداد.25
 به عبارت دیگر اگر واقع‏گرایانه بخواهیم نگاه کنیم:
 1. ابداً معلوم نیست که منظور از آرماگدون مورد بحث یک محل است یا اتفاق!
 2. به فرض که آنرا بدون دلیل به نام محل تفسیر کنیم، باز هم قابل تطبیق بر محل مورد ادعا نیست و اعتقاد مبلغان انجیلی مسیحی را اثبات نمی‌نماید زیرا اساساً در آن منطقه چنین کوهی وجود ندارد بلکه دشت مجدو (مگدو) وجود دارد، نه کوه مجدو.26
 3. از همه مهم‌تر این که حتی اگر با تسامح بگوییم هارمجدون این جا است مسئلة تحریف کتاب مقدس پیش خواهد آمد و آن موضوعی نیست که بتوان به راحتی از آن چشم‏پوشی کرد و با در نظر گرفتن آن بنای تمام تسامح‌هایی را هم که به کار برده بودیم فرو می‏ریزد و دیگر چیزی باقی نمی‏ماند که بخواهیم درباره‏اش اغماض به خرج دهیم.
 پس:
 اصلاً مشخص نیست که آنچه آرماگدون (هارمجدون) خوانده می‌شود، چیست یا در کجا قرار دارد.

2. پیشگویی‌ها دربارة آرمگدون
جریان «مسیحیان صهیونیست» که همان مبدعان و مبلغان  وقوع آرماگدون می‌باشند، تمام رفتارهای خود را منسوب به مشیت (تقدیر) الهی کرده و در مسیر تحقق خواسته‌هایشان اقدامات خشونت باری را تدارک نموده‌اند و آنان پیشگویی‌های کتاب مقدس را بهانة این اعمال خود قرار داده‌اند تا آنجا که با استفاده از قدرت رسانه‌ای فوق‌العاده‌ای مدام که تبلیغ می‌کنند خداوند مقرر کرده است، بشر هفت دوران از مشیت الهی را از سر بگذارند که یکی از آن‌ها «جنگ هسته‏ای آرماگدون» است.
اما جالب آن است بدانیم که واژة هارمجدون تنها یکبار در انجیل آمده است؛
و ایشان را [نیروهای اهریمنی] به موضعی که آن را « هارمجدون» می‌خوانند، فراهم آورند.27
آشکار است که این عبارت اساساً مدعای آنان را اثبات نمی‌کند، بلکه ریشه‌های آنرا باید در اهداف خارج از کتاب مقدس آنان دنبال نمود.
 و لذا اگر بگوییم که آرماگدون حتی در میان پیشگویی‌های تورات و انجیل تحریف نشده نیز وجود ندارد، سخنی گزاف نگفته‏ایم. 28

3. نبرد بزرگ آرماگدون
 مسیحیان صهیونیست می‌گویند که پیش از ظهور  (مجدد) مسیح و برپایی قیامت و پس از یک دورة فلاکت 7 ساله که منجر به نبرد با دجال می‏شود، جنگ آرماگدون اتفاق می‏افتد.29 آنان برای این درگیری  ویژگی‌های منحصر به فردی بیان می‌کنند که پس از این خواهیم دید که حتی معتقدند وقوع این جنگ بزرگ جهانی بسیار نزدیک است و نسل فعلی بشریت قطعاً شاهد وقوع آن خواهد بود.30
 اعتقاد به این امر موهوم چنان در میان سیاست‌گزاران آمریکایی نفوذ کرده است که بسیاری از سیاست‌های رییس جمهورهای گذشته و کنونی آمریکا در راستای عملی شدن این جنگ مقدس بوده تا آنجا که آنان حتی در سیاست اقتصاد نیز تلاش می‏کردند میزان کمک‌های دولت آیالات متحده به اسراییل، افزایش یابد.31

4. انگیزه درگیری و رویارویی
 مسیحیان اصولگرا جنگ آرماگدون را با پسوند مقدس توصیف می‏کنند32 و نوع بیان دسته‏بندی طرفین درگیر در میدان جنگ با استفاده از الفاظ مذهبی و با عنوان «مؤمن»، «کافر» و «مشرک» است که به خوبی نشان دهندة دینی جلوه دادن این جنگ است. خلاصه این که همه آن‌ها که ادعا می‏شود در آرماگدون مقابل همدیگر می‏ایستند برای دفاع از دین و آیین و مرام خودشان خواهد بود.

5. زمان وقوع نبرد آرماگدون
همان‏طور که پیش از این متذکر شدیم مسیحیان صهیونیست عنوان می‌کنند این اتفاق در آینده‏ای بسیار نزدیک و طی چند سال آینده به وقوع خواهد پیوست و اندکی پس از آن مسیح(ع) ظهور خواهد کرد و بر دجال فائق خواهد ‏آمد.
 جالب است بدانیم که پیروان این جریان وقوع دو نشانه را پیش از رخ دادن آرماگدون ذکر می‌کنند و برای این دو نشانه هم ترتیب و توالی زمانی قائلند:
 1. تجدید بنای هیکل (معبد) سلیمان: معبد سلیمان که نماد حکومت جهانی دولت یهود است پیش از برقراری حکومت جهانی مطلوب آن‌ها می‏باید برپا شود، و به منظور وقوع این امر بر وجوب و لزوم قطعی حیات و کمک به اسراییل و مهاجرت تمام یهودیان دنیا به فلسطین اشغالی تأکید شدیدی می‌کنند. راه وصول به این مقصود نیز تخریب مسجدالاقصی است و می‌گویند باید معبد به‌جای مسجد ساخته شود؛33 حتی اگر به قیمت آغاز جنگ جهانی سوم باشد.34
 2. تولد گوسالة سرخ موی: یهودیان ادعا می‏کنند که در هنگام بنای معبد و پیش از شروع عملیات ساخت لازم است مراسم «تطهیر» انجام شود و برای انجام آن می‏بایست گوساله‏ای سرخ موی که ویژگی‏های خاصی دارد، با آداب مخصوص به خود قربانی گردد.35
 در چند دهة اخیر یهودیانی با استفاده از دانش ژنتیک اقدام به اصلاح نژادی گاو برای تولید این گوساله کرده‏اند و چندی پیش ادعای موفقیت در این راستا را نمودند که این ادعا مورد تأیید مؤسسه معبد واقع در اورشلیم قرار گرفت و اکنون این حیوان سه ساله است.36
یهودیان برای نیل به تخریب مسجدالاقصی با قاطعیت  تصمیم دارند که حداقل در ابتدای هر ماه به طور جدی برای تحقق این تصمیم شوم اقدام کنند که تنها در سال جاری شاهد چند مورد تقابل بسیار جدی میان یهودیان با مسلمانان در اطراف قدس بوده‏ایم.37

6. طرفین درگیر در آرماگدون
ادعا می‏شود در میدان آرماگدون دو سپاه رودرروی همدیگر قرار می‏گیرند:
1. مؤمنان: یهودیان و هم پیمایان آن‌ها (مسیحیان صهیونیست)
2. کفار و مشرکان: کمونیست‌ها (شوروی (روسیه)، چین، کوبا و کره شمالی) و مسلمانان،38 که عمدتاً شیعیان مد نظر قرار گرفته‏اند. در این میان جایگاه ویژة ایران، سوریه، لبنان و عراق39 را نمی‏توان نادیده گرفت.40
نکته قابل توجه این جاست که تا قبل از فروپاشی شوروی، عنوان «امپراتوری شیطان» به آنجا اطلاق می‏شد و منظور از آن در تبلیغات مسیحیان صهیونیست، رهبری سپاه «شر» در جنگ آرماگدون بود41 و پس از آن، به خصوص بعد از حمله آمریکا به عراق، بارها از سوی آن‌ها ایران «محور شرارت» خوانده شده و هدف بعدی حمله آنان اعلام ‏شده است.42
7. پیروز میدان آرماگدون
بنابر آنچه مدعیان آرماگدون ادعا می‏کنند مسیح مورد نظر آنان پس از کشتار بسیاری از حاضران در میدان نبرد، پیروزمندانه از این معرکه بیرون خواهد آمد و مسیحیان صهیونیست هزار سال در خوشبختی بر جهان حکومت خواهند کرد.43

8. تعداد کشته‏ها و سرانجام آن‌ها
مدعیان می‏گویند در این جنگ بزرگ میلیون‌ها نفر کشته خواهند شد44 که 3/2 از یهودیان (غیر صهیونیست) بخشی از آن‌ها خواهند بود و طی مدت هفت ماه این کشته‏ها دفن می‏شوند.45 که البته گاه تا سه میلیارد نفر هم ذکر شده است.46

9. شیوة جنگیدن در آرماگدون
تمام متون مسیحیان صهیونیست جدید با توجه به برخی از عبارات کتاب مقدس به آرماگدون که در جاهای مختلفی ذکر شده و شاید هیچ‌کدام ارتباطی نیز با یکدیگر نداشته باشند ـ بیان می‏کنند که این جنگ بزرگ، هسته‏ای خواهد بود و به عنوان مثال از چرخبالی که از عقب آن گازی کشنده منتشر می‌شود و نظایر آن سلاح‌های کشتار جمعی سخن گفته‌اند.47

10. زمینه‏سازی برای آرماگدون
از جمله اساسی‏ترین مسائلی که میان همة مسیحیان صهیونیست مشترک است و جملگی بر آن اتفاق دارند، این است که ما هم‌اکنون در آخرالزمان زندگی می‏کنیم و زمینه‏سازی برای وقوع آرماگدون به عنوان مقدّمه ظهور مسیح، وظیفه ماست.48
 در هم تنیدگی عقاید مسیحیان صهیونیست و سیاستمداران آمریکایی به حدی است در حال حاضر «کلید فهم سیاست آمریکا»49 چیزی جز شناخت کامل و دقیق این جریان نیست. در راستای تبلیغ این جریان امروزه بیش از 1550 شبکه رادیویی و تلویزیونی، 80,000 کشیش سخنران و مبلغ، 200 مؤسسه و کالج علمی، 100,000 و دانشجوی پروتستان به طور شبانه‏روزی مشغول فعالیت هستند50 و تنها در آمریکا مخاطبانشان در حدود جمعیت کل ایران است51 و در سطح کلان حتی رؤسای جمهور گذشته و حال این کشور آرزو دارند آغازگر این جنگ بزرگ جهانی باشند.52
11.عوارض اعتقاد به آرماگدون
 مشکلاتی که برای سوریه، عراق و ایران در خارج از آمریکا پیش آمده و حتی مشکلاتی که گاه برای کل ساکنان زمین رخ می‏نماید، از همین روست.
جیمز وات، وزیر کشور اسبق آمریکا در جمع کمیته مجلس نمایندگان اعلام کرد:
 به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح نمی‏توانیم خیلی دربند نابودی منابع طبیعی خودمان [و صد البته دیگر کشورهای جهان] باشیم. 53

  12. میزان احتمال وقوع آرماگدون
 برخی از اشکالاتی که می‏توان به رؤیای غیر قابل تعبیرآرماگدون وارد کرد، از این قرارند:
 1. انتساب به کتاب مقدس که آکنده از تحریفات است و حتی نسخه‏هایی که در صد ساله اخیر منتشر شده‏اند، بنا به صلاحدید آن‌ها برای تحریف تاریخی قومی غیر یهودی به طور جدی ویراستاری شده و مطالبی خاص را به عمد حذف کرده‏اند.54
2. انتساب رفتارهایی ناشایست و دور از مروت و جوانمردی به پیامبر اولوالعزم الهی حضرت مسیح علی نبینا و آله و (ع). به عبارت دیگر حضرت عیسی(ع) هیچ‌گاه با آنچه می‏گویند سنخیتی نداشته و نخواهد داشت.
3. ویژگی‌های غیرقابل باور تصویف شده برای آن.55
4. هسته‏ای بودن جنگ.56
 که البته این‌ها غیراز آن اشکالاتی است که ذیل هر عنوان به مناسبت از آن سخن گفتیم و در عین حال باز هم می‏توان موارد دیگری را برشمرد که همگی حاکی از این هستند که ادعای وقوع این جنگ حز توهمی بیش نیست و احتمال وقوع چنین حادثه و پدیده‏ای در حد صفر است و صیفی بعید می‏نماید که روزی شاهد چنین حماقتی از سردمداران خون آشام آمریکا و رژیم صهیونیستی باشیم.

  پی‏نوشت‏ها:
 1. کامل، سلیمان، روزگار رهایی، برجمة علی اکبر مهدی پور، ج 2، ص 852.
2. کورانی، علی، عصر ظهور، ص 130.
3. ساده، مجتبی، شش ماه پایانی، ترجمة محمود مطهری نیا، ص127
4. مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص291؛ نعمانی، الغیبه،‌ ص303.
5. مجلسی، همان، ج52؛ نعمانی، همان، ص279.
6. عصر ظهور، ص 131، به نقل از نسخه خطی ابن حماد، ص 92.
7. ر.ک: شش ماه پایانی، ص 123.
8. همان، ص 127.
9. مجلسی، همان، ج52، ص207؛ شبخ طوسی، الغیبه، ص462.
10. ر.ک: شش ماه پایانی، ص127؛ الفتن، ص195.
11.کلینی، همان، ج8، ص295؛ مجلسی، همان، ص246؛ نعمانی، همان، ص278.
12. الفتن، ص212.
13. مجلسی، همان، ج52، صص212و 237؛ طوسی، همان، ص441؛ نعمانی، همان،ص279؛ الاختصاص، ص255 .
14. بشاره الاسلام، ص56.
15. الفتن، ص92 به نقل از عصر ظهور، ص131.
16. الفتن، ص418.
17.البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، ص111به نقل از ماهنامة موعود، ش31، ص52.
18. ابن طاووس، الفتن و الملاحم، ص58.
19. مجلسی، همان، ج52، ص246.
20. کورانی، همان، ص 130.
21.کلینی، همان، ج8، ص295؛ مجلسی، همان، ص246؛ نعمانی، همان، ص278.
22. ر.ک: شیخ صدوق،کمال‏الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 650؛ شیخ طوسی، همان، ص 267؛ نعمانی، همان، صص 169 و 172؛ مجلسی، همان، ج 52، ص 204؛طبرسی،  اعلام الوری، ص 426؛  صافی گلپایگانی،  لطف الله، منتخب الاثر، صص 439 و 455.
23. تفصیل مطالب را درباره بداء در بخش دوم از فصل چهارم کتاب شش ماه پایانی مطالعه نمایید.
24. هالسل،گریس، تدارک جنگ بزرگ، ترجمة خسرو اسدی، ص 37.
25. همان، صص40-38.
26. هالسل،گریس، ید الله، ترجمة قبس زعفرانی، ص 35.
27. جمعی از نویسندگان، پیشگوییها و آخرالزمان، ،‌ ج 2، ص 43.
27. مکاشفه یوحنا، 16:16.
28. ر.ک: هالسل، تدارک جنگ بزرگ، ص40 به بعد و یدالله، ص 35 به بعد .
29. صاحب خلق، نصیر، پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، ص 91.
30.صاحب خلق، نصیر، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، ص 177.
31. همان، ص 181.
32. ر. ک: تدارک جنگ بزرگ، صص 155 - 189 ) بر افروختن آتش یک جنگ مقدس)
33. ر. ک: هالسل، یدالله، بخش دهم (حصار مسجد)؛ صاحب خلق، پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، ص 118؛ جمعی از نویسندگان، همان، مقالات سوم تا پنجم و میزگرد دوم؛ النجیری، محمود، هرمجدون، ص 90 به بعد؛ هلال، رضا، مسیح یهودی و فرجام جهان، ص 161.
34.هالسل، همان، ص 95.
35. جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، ص 81.
36. همان، ص 83.
37. ر. ک: ماهنامه موعود، سال نهم، ش 50، ص 42 و ش52، ص 17 وجمعی از نویسندگان، همان، ج 2، صص 149-141.
38. آن‌ها از هیچ فرصتی برای متهم کردن مسلمانان به روحیات و رفتارهای غیر انسانی دریغ نمی‏کنند (ر. ک:جمعی از نویسندگان، همان، ج 1) به خصوص از جریان دست ساخته 11 سپتامبر حداکثر استفاده را بردند.)همان، ج 2، صص 52-49.
39. در مورد عراق مطالب مفصلی با این نگاه گفته شده که به عنوان نمونه ر. ک: جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، صص 115-123.
39. ر. ک: صقر، الشربینی، الحرکة المسیحیة الاصولیة الامریکیة و علاقتها بالصهیونیة، ص 144؛ جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، ص 197 .
40. صقر، الشربینی، همان، ص 144؛جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، ص 48،هلال، رضا، همان، ص 147.
41. ر.ک:جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، صص 130-122 )اهداف بعدی حمله آمریکا)؛ صاحب خلق، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، صص 178 - 177؛ هالسل،تدارک جنگ بزرگ، صص 101-99.
42. نکته حاشیه‏ای که در این جا می‏توان متذکر شد، اصرار هم‌زمان کشورهای آمریکا، انگیس و فرانسه و آلمان بر خلع سلاح هسته‏ای ایران و در عین حال کمک‌های فراوان هسته‏ای به رژیم اشغالگر اسراییل  است، که با این نگاه به راحتی می‏توان به انگیزه بروز چنین تناقض فاحشی و رفتار این دولت‌ها پی برد.
43.صاحب خلق، پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، ص 91؛هالسل، یدالله، ص 39 .
44. هالسل، یدالله، ص 37 و تدارک جنگ بزرگ، ص 46 .
45. هالسل، تدارک جنگ بزرگ، ص 46.
59. جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، ص 196.
46.. برای نمونه ر. ک: جمعی از نویسندگان، همان، ج 2، ص 46؛ هالسل،همان، صص 46 و 72؛ یدالله، صص 39-38.
47. صاحب خلق، پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، ص 91؛ هالسل، یدالله، ص 37و تدارک جنگ بزرگ، ص 105 به بعد وصاحب خلق، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، صص 178-177 ؛ جمعی از نویسندگان،همان، ج 2، ص 194.
48. ر. ک:جمعی از نویسندگان،همان، ، ج 2، صص41-19.
49. همان، ص 11.
50. برای نمونه ر. ک: هلال، همان، ص 320.
51. برای نمونه ر. ک:جمعی از نویسندگان،همان، ج 2، صص17-9و 123-115.
52. همان، ص 10.
53. همان.
54. برای مطالعه تفصیلی به عنوان نمونه ر. ک: پورپیرار، دوازده قرن سکوت؛ همو، ساسانیان، ج 2، صص 57-76، ذیل عنوان در آرامیان و تورات.
55. به عنوان نمونه اصلاً جمعیت مورد ادعا در منطقه «مجدو» جا نمی‏گیرند که بخواهند با هم در گیر شده و فلان مقدارشان کشته و دفن شوند. خانم هالسل در دو کتاب خود تدارک جنگ بزرگ و یدالله مفصلاً به این مطلب و باقی مسائل مربوط به آن پرداخته است.
56. اگر جنگی به عظمت مورد ادعای آرماگدون، هسته‏ای باشد، نه منطقه و جمعیتی خاص که کل مردم جهان از آثار و تبعات سوء آن متضرر خواهند شد.


ماهنامه موعود شماره 67

نظر شما( )
?رضا حریری

یکشنبه 85/6/19  ساعت 1:59 عصر

روزی تو خواهی آمد

...قال أمیرُالْمُؤْمنین(ع): انْتظروُا الفرج و لاتیأسوا من‌‌ روح الله فان أحب الأعمال إلی الله عز‍‌َْ‍‍‌ْ‍ و جل انْتظارُ الفرج.

امیرالمؤمنین حضرت علی (ع): فرمودند: در انتظار فرج امام زمان (عچ) باشید و از رحمت خداوند ناامید نشوید، همانا محبوبترین کارها در  پیشگاه خداوند عز و جل، انتظار فرج است .

بیاییدبا هم سرمست از عطر ولایت امام مهدی(عج) برای فرجش دست به دعا گشوده و منتظری واقعی برای حضرتش باشیم.ان شاء الله.


نظر شما( )
<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور های آخرالزمانی (6)
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

29402

بازدید امروز

5

بازدید دیروز

0

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

سوشیانت

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

دی 84
کاریکاتورهای آخرالزمانی
معرفی مهدی یار
انجیل برنابا چیست؟
معرفی یهود
موعود در آیین بودا
آرماگدون
کابالا
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

لوگوی دوستان

" alt="سایت موعود - به روز رسانی : 1:50 ع 86/11/26" width='85' >

آوای آشنا

اشتراک