سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوشیانت

 

مردم دنیا در کار دنیا دو گونه‏اند : آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازمانده‏اش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان . پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد . و آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند ، پس بى آنکه کار کند بهره وى را از دنیا بسوى او تازد ، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده ، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?رضا حریری

چهارشنبه 85/12/9  ساعت 4:49 عصر

تاریخ حرم بیت‌المقدس

سه دین آسمانی در این محل تلاقی کرده‌اند و اینجا تبدیل به مکانی شده است که از قرن‌ها پیش خبرسازترین مناطق دنیاست. «گودوآدوبویون» (1) بعد از تصرف قدس در گزارش خطاب به پاپ* نوشت: «اگر می‌خواهید بدانید با دشمنانی که در اورشلیم به دست ما افتادند چه معامله‌ای شد همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و معبد، در لجه‌ای از خون مسلمانان می‌تاختند و خون تا زانوی مرکب‌ها می‌رسید.»(2) زمین سنگی مسجد مانع فرو رفتن خون کشته‌ها می‌شد و فرمانده صلیبی در گزارش خود اغراق نکرده است. احتمالا گردن زدن هفتادهزار نفر از مردم شهر می‌توانسته چنین منظره‌ای را به وجود بیاورد، ضمن اینکه شاهدان دیگری هم عینا ماجرا را همین طور نقل کرده‌اند.
این اشاره‌ای بود به منازعه مسیحیان با مسلمانان در این سرزمین، حالا چندین قرن از آن روزها گذشته و نوبت رسیده است به یهود.
«اسرائیل بدون بیت‌المقدس و بیت‌المقدس بدون تجدید ساختمان (3) معنایی ندارد» این را بن‌گوریون، اولین نخست‌وزیر اسراییل، گفته است و اگر تا امروز یهودی‌ها بر سر این حرف خود مانده باشند ـ یا بخواهند بمانند ـ ظاهرا برای این که تاریخ تکرار نشود این مسلمان‌ها هستند که باید دور این منطقه را خط بکشند، چیزی که خود اسراییلی‌ها هم بعید می‌دانند. «اسحق رابین» کشته شد چون از تقسیم بیت المقدس حرف زده بود. باراک شاید به همین علت سقوط کرد و قبل از آن هم عرفات در مقابل پافشاری کلینتون و باراک در کمپ دیوید برای تقسیم حرم شریف جواب می‌داد‌ «مگر می‌خواهید در تشییع جنازه من شرکت کنید؟» هیچ کس جرات مصالحه بر سر این قطعه زمین را ندارد. برای یک میلیارد مسلمان اینجا قبله اول و محل اسراء و معراج حضرت رسول (ص) است و برای چند میلیون یهودی قبله و محل معبد سلیمان. چند میلیون و یک میلیارد.
به خاطر همین تفاوت عده، یهودی‌ها به جای اینکه دست به یک اقدام خطرناک بزنند، ترجیح می‌دهند که این مسجد در یک حادثه طبیعی از بین برود و حادثه‌ای مثل آتش‌سوزی، زلزله یا چیزی از این قبیل، و برای اینکه مطمئن باشند یک زلزله قریب الوقوع کار را یکسره می‌کند به بهانه پیدا کردن بقایای معبد سلیمان تا توانسته‌اند زیر مسجد و حرم تونل کنده‌اند. سی واندی سال از این حفاری‌ها می‌گذرد و هنوز هم چیزی پیدا نشده است.
«حرم الشریف» محدوده‌ای است در گوشه شرقی بیت المقدس که مسجد الاقصی و قبه الصخره در آن قرار دارند. گذشته از آن که خیلی راحت نمی‌توان فهمید که مسجد القصی به تمام ناحیه حرم گفته می‌شود یا به قسمتی از آن، آنچه را که امروز مسجدالاقصی می‌خوانند در ناحیه جنوبی حرم قرار دارد. به بقیه حرم نیز صحن مسجدالاقصی گفته می‌شود و مورخان قدیم هم هنگامی که از مسجدالاقصی نام می‌برند، مقصود اکثر آنها تمام حرم است. مسجدالاقصی برخلاف زمین شهر، زمینی هموار و مسطح دارد. چهار طرف آن را دیوار کشیده‌اند و مقام‌ها، محراب‌ها و قبه‌های بسیاری در آن است که بسیاری از آنها منتسب به پیامبران می‌باشد. ارتفاع حرم نسبت به اطراف آن بیش‌تر است (می‌گویند که این بلندی قله کوهی به نام «موریا» است) و سلیمان به غیر از صخره‌ای که در وسط حرم قرار دارد و حالا رویش را گنبد زرد رنگ معروف پوشانده، قله را مسطح کرده و ساختمان حرم را آغاز کرده بود: «خدا پدرم داوود را فرمود خانه‌ای بنا کند و او به جنگ‌ها گرفتار بود، پس خدا به او وحی فرمود که پسرت سلیمان خانه را به نام من خواهد ساخت.»
بیت همیقداش دوم (آنچه که کورش برای یهود در این محل به‌جای معبد سلیمان ساخت) به دست رومی‌ها خراب شد تا اینکه ایلیاء (4) در زمان خلیفه دوم توسط مسلمانان فتح شد و نامش شد «بیت المقدس». اینکه در آن زمان در محل حرم بنایی وجود داشت یا نه و کیفیت آن را نمی‏دانیم. در ترجمه کتاب محمد جریر طبری آمده است: «آیه اسراء برای مکانی نازل شد که اینک بین دیوارهای حرم شریف در قدس محاط است. و خداوند آنجا را برای پرستش بندگان اختصاص داد. آن موقع در آن محل بنایی موسوم به مسجدالاقصی و مسجد صخره یا سایر بناهای موجود در صحن مسجدالاقصی وجود نداشت، فقط در آیه اسراء از مسجد نام برده شده زیرا که مکان پرستش و عبادت بوده است».
سنگ بنای اولیه آنچه در وسط حرم قرار دارد و امروزه «قبه‌الصخره» نامیده می‌شود و همین طور بنای پایینی آن، مسجدالاقصی، در دوره عبدالملک خلیفه اموی گذاشته شده است. ماجرا از این قرار بود که عبدالله بن زبیر که هوای خلافت به به سرش زده بود علیه خلیفه شورید و بر حجاز مسلط شد. چندی گذشت عبدالملک مردم شام را از حج بازداشت. او می‌ترسید عبدالله در سفر حج از شامیان بیعت بگیرد، کاری که سال‌های قبل انجام داده بود. وقتی صدای اهل شام بلند شد که چرا ما را از این سفر واجب بازمی‌داری، عبدالملک به فکر این افتاد که موقتا جایگزینی برای حج درست کند و این حدیث نبوی را برایشان خواند که «لاتشد الرحال الا تلاثه مساجد، المسجدالاحرام، و هذا مسجدی و المسجد الاقصی» سفرها کامل و استوار نمی‌گردد مگر به سه مسجد، مسجدالحرام، این مسجد من (مسجدالنبی) و مسجدالاقصی. بعد قبه‌ای بالای صخره روی یک هشت ضلعی درست کردند و می‌گویند هزینه بنا خراج هفت سال مصر بوده است. بعد هم مسجدی در پایین حرم ساختند به اسم مسجدالاقصی. ساخت این دو بنا مربوط می‌شود حدودا به سال 70 هجری. این که بدانیم قبله اول کدام قسمت حرم بوده است شاید هم چندان مهم نباشد، عده‌ای مسجدجنوبی حرم و برخی صخره را قبله اول می‌دانند، همان سنگی که محل شروع سفر آسمانی حضرت رسول (ص) است. ناصرخسرو در سفرنامه خود نوشته است: «از برای سنگ صخره که آنجا بوده است مسجد را همه آنجا ساخته‌اند و این سنگ صخره همان است که خدا عزوجل موسی (ع) را فرمود تا آنرا قبله سازد، چون این حکم بیامد موسی (ع) آنرا قبله کرد تا به روزگار سلیمان (ع) که چون قبله صخره بود مسجد را در گرد صخره بساختند چنانکه صخره در میان مسجد بود و محراب خلق، تا عهد پیغمبر ما همان را قبله می‌دانستند...»

هنگامی که موسی (ع) قوم خود را از مصر بیرون آورد و در بیابان «تیه» اقامت کردند خداوند به موسی فرمان داد تا قبه‌ای از چوب اقاقیا بسازد با اندازه‌هایی که از طریق وحی تعیین شده بود و تابوت عهد را در آن قرار دهد و قربانگاهی برای ذبح تعبیه نماید.
بنی‌اسرائیل قبه را در میان خیمه‌های خود قرار دادند و به طرف آن نماز خواندند و در مذبح جلو آن، قربانی کردند. هنگامی که یوسع، کسی که بعد از موسی، بنی‌اسرائیل را از سرگردانی چهل ساله بیابان «تیه» نجات داده بود درگذشت، قبه را به شهر «شیلو» از آنجا به «نوف» و بعد به کنعان بردند.
تا اینکه داود به پیامبری رسید و قبه و تابوت عهد را به بیت‌المقدس برد که البته این نبود مگر با جنگ‌های فراوان.

سه دین آسمانی در این محل تلاقی کرده‌اند و اینجا شده است از مهمترین جاهای روی زمین. از تمامی آن روزهایی که بر این سرزمین گذشته است بعضی وقایع هیچ وقت فراموش نمی‌شوند از گردن زدن هفتادهزار نفر در بیت المقدس توسط صلیبی‌ها تا قرن حاضر. جنگ براق (6) و کشته شدن هزاران نفر مسلمان و کشتارهای دیگر توسط یهودیان. مسلمانان برای این سرزمین کشته‌های زیادی داد‌ند. حضرت سلیمان به فرمان خدا در این مکان معبدی ساخت و اینجا برای یهود مقدس‌ترین مکان شد. عیسی (ع) در این مکان به عبادت می‌ایستاد و اینجا برای مسیحیان مقدس شد و مسلمانان. پیغمبر خاتم (ص) آن شب که از مکه به بیت‌المقدس آمدند، از ناحیه جنوب غربی حرم وارد مسجدالاقصی شدند، مرکب ایشان به نام «براق» در این مدخل متوقف شد و از آن به بعد دیوار منتهی به آن را دیوار براق گفتند. همان دیواری که یهود به آن «ندبه» می‌گوید.
اگر گهواره حضرت عیسی و عبادتگاه مریم در اینجا نبود، اگر محراب عبادت زکریا اینجا نمی‌بود، اگر اینجا عبادتگاه حضرت داود و سلیمان و مرکز خلافت آنان نمی‌بود اگر حضرت یعقوب قدم در این مکان نگذاشته بود و خیلی اگرهای دیگر، برای ما همین که اینجا قدمگاه حضرت رسول بوده است کافی است تا هیچ وقت چشم خود را بر این مکان مبندیم. این قصر بهشتی (7) سومین مسجد مقدس مسلمانان است.

 

پی‌نوشت:

-------------------------------------------------------

1- اولین فرمانده اروپایی‌ها‌ در جنگ‌های صلیبی.
2- «... تقریبا ده هزار نفر مسلمان در معبد قتل عام شدند و هرکس در معبد می‌‌رفت تا بند پایش خون می‌گرفت؛ از کفار هیچ کس جان به سلامت نبرد، حتی زنان و اطفال را کشتیم. پس از کشتار نوبت به غارت خانه‌ها رسید، کسان ما چون از خون ریزی سیر شدند به خانه‌ها ریختند و هرچه به دستشان افتاد ضبط کردند. هر کس وارد خانه‌ای می‌شد آنرا ملک طلق خود می‌شمرد، و این رسم چنان جاری و ساری بود که گویی قانونی بود که باید مو به مو رعایت شود.» مقایسه کنید با بازپس گیری شهر توسط صلاح الدین ایوبی و رفتار مسلمانان با مسیحیان که در تاریخ نقل شده که هنگام ورود سپاه مسلمانان آزاری به احدی نرسید.
3- تجدید ساختمان: ساختن دوباره معبد سلیمان در محل مسجدالاقصی و حرم الشریف. ماکت‌هایی هم از پیش آمده کرده‌اند،

4- ایلیا: خانه خدا. نام بیت المقدس قبل از فتح آن توسط مسلمانان.
5- محمدبن جریر طبری. تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسیم پاینده. تهران. بنیاد فرهنگی بیتا. ج 3. ص 106

6- جنگ خونینی که در تابستان 1929 میلادی بین فلسطینیان و یهودیان در کنار دیوار براق درگرفت.
7- اشاره به حدیثی از امیرالمومنین (ع): اربعه من قصور الجنه فی الدنیا: المسجدالحرام و مسجدالرسول و مسجد بیت المقدس و مسجد الکوفه.
چهار نقطه زمین از قصرهای بهشتی است...
* پاپ: پاپ اروبانوس دوم


نظر شما( )
?رضا حریری

چهارشنبه 85/11/25  ساعت 2:38 عصر

خطر تخریب مسجدالاقصى همچنان باقى است (+فیلم)

خطر تخریب مسجدالاقصى همچنان باقى است (+فیلم)

در حالى که برخى خبرها از پایان‌دهى موقت به تخریب مسجدالاقصى خبر مى‌دادند، برخى منابع خبرى از تصویب ادامه کار تخریب، توسط رژیم صهیونیستى خبر مى‌دهند.
گفته مى‌شد به دنبال فشارهاى جهانى و بویژه موضع‌گیرى اتحادیه عرب، جنبش جهاد اسلامى و فلسطینى‌ها، شهردار بیت‌المقدس تصمیم به پایان‌دهى موقت کار تخریب تا هنگام طراحى نقشه‌هاى جدید از عملیات حفارى در بخش “باب‌المغاربه” داده است.
پیش از این با پیش‌بینى فشارهاى بین‌المللی، وزیر جنگ رژیم صهیونیستى با انجام عملیات حفارى در مسجدالاقصى مخالفت کرده بود.

اما آیا بازسازى معبد سلیمان که صهیونیست‌ها مدعى‌اند مسجدالاقصى بر ویرانه آن بنا شده است و نیز ایجاد پل‌هاى ارتباطى میان مناطق صهیونیست‌نشین بیت‌المقدس و مسجدالاقصى دلایل ویرانى بخشى از مسجدالاقصى و خانه‌هاى فلسطینى اطراف آن است؟!

مسجدالاقصی، به عنوان اولین قبله‌گاه مسلمانان، نماد فلسطین و نقطه‌اى است که با اشاره به اسارت آن به دست صهیونیست‌هاى منحرف از دین اصیل یهود، تبدیل به محور وحدت مسلمانان راستین براى آزادى سرزمین فلسطینى شده است.

بنابراین، طبیعى است که رژیم صهیونیستى بر آن باشد با زدودن هویت اسلامى از مسجدالاقصى نماد و نقطه‌اى وحدت‌آفرین براى مسلمانان و زمینه‌اى براى صهیونیسم‌ستیزى را نابود سازد. از این‌رو، چرایى بایستگى واکنش شتابان و گسترده مسلمانان نسبت به تخریب مسجدالاقصى روشن مى‌شود.

تجربه انتفاضه مسجدالاقصى که در سال 2000 میلادى به دنبال ورود “آریل شارون” نخست‌وزیر رژیم صهیونیستى به صحن مسجدالاقصى رخ داد، این گمانه را تقویت مى‌کند که ادامه تخریب مسجدالاقصى در داخل سرزمین‌هاى اشغالى با واکنش گسترده‌اى مواجه شود که آن را مى‌توان پاگیرى انتفاضه سوم مردم فلسطین تعبیر کرد.

از طرفى بنا به قداست مسجدالاقصى نزد همه مسلمانان- شیعه و سنی- رژیم صهیونیستى مى‌تواند چشم‌ به راه واکنش‌هاى سخت جهان اسلام باشد. این‌گونه واکنش‌ها مطمئنا، تلاش‌هاى تل‌آویو براى نزدیکى به برخى دول ارتجاعى عربى مانند قطر را که براى اسرائیل حکم حاشیه امنیتى دارد، با بن‌بست مواجه مى‌کند. دول ارتجاعی، هر اندازه هم دست تل‌آویو را سخت فشرده باشند، در برابر فشارهاى داخلى انعطاف‌پذیرند.

نکته گفتنى و دردمندانه دیگر، سکوت غیرمسلمانان و مجامع مدعى حقوق بشر در برابر اهانت و تعقیب اهداف سیاسى نسبت به تخریب مسجدالاقصى توسط رژیم صهیونیستى است.

اگر مسجدالاقصى براى مسلمانان داراى قداست است براى جهان مسیحیت و یهودیت اصیل هم مقدس و محترم است.

جهان مسیحیت و دول و مجامع مدعى حقوق بشر در برابر تخریب آثار مذهبى و فرهنگى و نابودى خانه‌هاى فلسطینی، نشان از همسویى با سیاست‌هاى آزمندانه صهیونیسم دارد.جمهورى اسلامى ایران خواهان برگزارى اجلاس اضطرارى سازمان کنفرانس کشورهاى اسلامى شده است.

برگزارى این اجلاس در نزدیک‌ترین زمان ممکن و نیز اتخاذ روش‌هاى مبارزه با تصمیم رژیم صهیونیستى براى تخریب مسجدالاقصى و وادار کردن یونسکو به واکنش مناسب، شاید تا اندازه‌اى عرصه را براى اجراى سیاست‌هاى اسلام‌ستیزانه صهیونیست‌ها محدود سازد.
فیلم را از لینک زیر ببینید.(بررسی اهداف صهیونیستها از تلاش برای تخریب مسجدالاقصی
آقای سلطان شاهی)

نظر شما( )
?رضا حریری

شنبه 85/11/14  ساعت 9:20 صبح

خطرناکترین دشمن حسین(ع)

 

خطرناکترین دشمن حسین(ع)

(سخنرانی منتشرنشده امام صدر در عاشورا)

السلام علیک یا ابا عبدالله، و علی الارواح التی حلّت بفنائک، علیک منا سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لاجعله الله آخر العهد منا لزیارتک، السلام علی الحسین و علی علّی بن الحسین و علی اصحاب الحسین.

در زیارتی که به مناسبت امروز وارد شده است، و در پایان جلسه نیز برای تجدید بیعت آن را خواهیم خواند، آمده است:
السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله؛
السلام علیک یا وارث نوح نبی الله؛
السلام علیکم یا وارث ابراهیم خلیل الله ؛
السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله ؛
السلام علیک یا وارث عیسی روح الله ؛
السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله ؛

هدف این زیارت بخشیدن حرکت و پویایی به عاشورا و خارج کردن این واقعه از انزوا و مخالفت با جدا ساختن آن از گذشته و آینده است. زیرا که همه خطر در این است که عاشورا فقط بدل به یادبودهایی شود، و واقعه کربلا تنها برای کتاب‌ها و سیره‌نویسی، و یا ذکر آن برای اجر و ثواب اخروی باشد. بیم آن می رود که این حادثه از ظرف زمانی خود فراتر نرود، و مقتل حسین و یارانش در همان سال 61 مدفون شود؛حسینی بود، کشته شد و همه چیز پایان یافت.

برای این‌که‌ این خواست و کینه و کنار نهادن واقعه محقق نشود، و کار حسین هدر نرود، پاره‌ای فقرات در این زیارت آمده است، تا میان شهادت حسین و ستیز همیشگی حق و باطل پیوند برقرار سازد. ستیزی که از نخستین حرکت انسان برای اصلاح و جهاد تا رسیدن به زندگی آزاد، با کرامت و رهایی از ستم و ستم‌پیشگان ادامه دارد.

دشمنان حسین:
یکی از دوستان اندیشمند ما می‌گوید دشمنان حسین سه گروه‌اند:
دشمن نخست: کسانی که حسین و یارانش راکشتند. آن‌ها ستمکار بودند، اما اثر ستمشان ناچیز است، زیرا که جسم را کشتند و اجساد را پاره پاره کردند و چادرها را به آتش کشیدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چیزهای محدودی را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 به شهادت نمی‌رسید در سال دیگری از دنیا می‌رفت. پس خطر اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین (ع) را جاودانه و همیشگی کردند. بنابراین خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول محدود است.
دشمن دوم: کسانی که کوشیدند تا آثار حسین را پاک سازند، بنابراین قبرش را از میان بردند و زمینی را که در آن به خاک سپرده شده بود، به آتش کشیدند و یا مانند بنی عباس حرم امام حسین (ع) را به آب بستند.
اینان مانع عزاداری برای حسین (ع) شدند، چنان‌که در عصر عثمانی این‌گونه بود. شما و پدرانتان این دوره را دیده‌اید. دوران تاریکی بود. هنگامی که مجلسی بر پا می‌داشتند، مراقبینی می‌گماردند، تا رسیدن عمال عثمانی را خبر دهند و عزاداران پراکنده شوند. هم اینان زیارت حسین را منع کردند و برای کسانی که می خواستند قبر امام حسین را زیارت کنند سختی‌های بسیاری می‌آفریدند. این‌ها گروه دوم از دشمنان حسین هستند، کسانی که می‌خواستند اسم حسین و یاد حسین فراموش شود، و آرامگاه حسین و عزاداری بر حسین را از میان رود.

خطر این گروه بیش از گروه اول است، اما در اجرای برنامه‌هایشان، ناتوان ماندند، چنان‌که این مسأله در تاریخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زمانی و مکانی عزاداری‌های امام حسین هستیم. امروز دست کم بیش از صد میلیون نفر در عزاداریی‌های امام حسین(ع) شرکت می کنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلکه همچنین در آفریقا. جمعه گذشته در ایام عاشورا، همه خطبه‌ها به اسم امام حسین (ع) برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا، در آمریکا و در هر کشوری که دوستداران حسین (ع) زندگی می‌کنند. امروز صد میلیون نفر و یا بیشتر مجالس حسینی را برپا می‌کنند. سفر من به گابن با اربعین حسینی مصادف بود و در آنجا سخنرانی مفصلی کردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلی برپا کردیم. به همین ترتیب در همه کشورها مراسم‌های عزاداری امام حسین (ع) در حال گسترش است. این مراسم این جا در لبنان، در بیروت و در مکان‌های گوناگون فزونی می یابد، و عمیق‌ تر می‌شود. بنابراین گروه دوم دشمنان حسین پر خطرتر و ستمکارتر از گروه نخست‌اند، اما در کارشان ناکام ماندند، ولی خطر این‌ها از گروه سوم کمتر است.

دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهره حسین را مخدوش کنند، و واقعه کربلا را در سالگردها و عزاداری‌ها نگه دارند، و آن را در گریه و اندوه و ناله منحصر کنند. ما بر حسین بسیار می‌گرییم، اما هرگز در گریه متوقف نمی شویم. مویه ما برای نو کردن اندوه‌ ها و کینه‌ ها و میل به انتقام و خشم بر باطل است، این‌ها انگیزه ما برای گریه است.
چرا به خاک افکنده شدن امام حسین را یاد می کنیم و آن را در مقاتل می‌ خوانیم؟ ناله‌ها و شیون‌های دلخراش! ماجرا را صحنه به صحنه می ‌خوانیم تا واقعیت را پیش رو آوریم، و خطر ستم‌پیشگان و سنگدلی‌شان را دریابیم، و همچنین ابعاد فداکاری و قدرت آن را بفهمیم. پس ما تنها به شیون بسنده نمی‌کنیم، و حسین را تنها شهید اشک‌ها نمی‌دانیم. و برآنیم که تکلیف ما فقط با عزاداری‌های ما به انجام نمی‌رسد. اگر در تاریخ نبرد میان حق و باطل واقعه کربلا را از جمود خارج سازیم و آن را به گذشته پیوند دهیم، به طور طبیعی حادثه به آینده هم پیوند می خورد. چنان‌که می‌گوییم حسین وارث آدم و نوح و موسی و عیسی است، و امام صادق و باقر و رضا (ع) میراث‌دار او هستند، و هر کسی که با باطل می‌ستیزد و همه توان و حیات خود را در راه دفاع از حق تقدیم می‌کند میراث‌دار اوست.

حق و باطل از ازل با هم در ستیز بودند. این مسأله سنت خداوند در خلقش است. آدمی خیر و شر را می‌شناسد، چنان‌که در قرآن آمده است:«فألهما فجورها و تقواها» [شمس/ 28] (سپس بدی ها و پرهیزگاری را به او الهام کرد.) خداوند سبحان است که به من آموخت و الهام کرد و روح در من دمید, و مرا آفرید. من خیر و شر را درمی‌یابم، و هم توانا بر خیر و هم توانا بر شر هستم: «و هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا»[انسان/3] ( راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس.)این سنت خداوند است که در هستی هم امکان انجام دادن خیر هست و هم شر. ما راه خیر را، چشم‌بسته و بدون آگاهی از شر، نمی‌پیماییم. آدمی در هر موقعیتی که قرار می‌گیرد، خودش را در برابر دو گزینه مختار می بیند؛ چیزی هست که او را به خیر می خواند، و چیزی دیگر که او را به شر دعوت می‌کند. او در هر موقعیتی خود را در نبردی آزاد می بیند، که می تواند خیر را برگزیند، و یا در چاه شر سقوط کند. اگر خیر را برگزیند، کامل می‌شود، زیرا این گزینش پس از ستیزی ویرانگر و درونی بوده است.

انسان همچون زنبور نیست. زنبور تنها می‌تواند عسل بسازد. آدمی مثل گوسفند، حیوانات سودمند یا خورشید نیست. این‌ها فقط توانایی کار خیر دارند. اما آدمی هم توانایی انجام دادن خیر دارد و هم شر. بنابراین سنّت آفرینش خداوند وجود احساس خیر و شر در نفس انسان، و وجود خیر و شر در عالم خارج است. پس آدمی در هر موضعی در برابر دو گزینه قرار دارد.
وجود خیر و شر دو جبهه ابدی و ازلی را می‌سازند. جدّمان، حضرت آدم، برگزیده خدا، جبهه اصلی را رهبری کرد. نبرد میان قابیل و هابیل صورت پذیرفت. می‌توان گفت این ستیز نبردی نمادین یا حقیقتی تاریخی است، فرقی نمی‌کند، آن چه مهم است بازتاب این نبرد برای ماست. قرآن نیز نبرد هابیل و قابیل را بیان می کند. در این نبرد، جبهه کوچک خیر، در برابر جبهه کوچک شر قرار می گیرد. گستره این نبرد محدود است. میان دو برادر که از یک پدر و یک مادر هستند، نبرد روی می دهد. قابیل، هابیل را می‌کشد. هابیل در زیر خاک دفن می شود. پس از آن نبرد آغاز و از همان لحظه اول به خون آغشته شد. این نبرد پردامنه آغاز شد، تا از همان زمان و تا امروز و تا ابد در برابر آدمی تجربه ای قرار دهد.

از آن زمان به بعد این نبردها ادامه یافتند. پژوهشگران، منتقدان، فلاسفه، اقتصادانان و پایه‌گذاران مکتب‌های اقتصادی قدیم و جدید، این نبرد را تفسیر کرده اند، درباره آن نظر داده اند و اثرهای آن را برشمرده‌اند. آنان در اظهار نظر خود بر حق هستند زیرا هر کدام به نوعی این نبرد را تعریف کرده اند. آنان در زمانی زندگی می‌کردند که ویژگی بارز نبرد اختلاف طبقاتی بود. من شک ندارم که اگر آن‌ها در دوره ما زندگی می کردند به این نبرد ویژگی دیگری می دادند. چرا که این نبردها امروز از چارچوب طبقاتی خارج شده‌اند. این نبردها گاهی میان طبقات است و گاهی درون طبقات مختلف اجتماعی و گاهی میان ملت ها و یا ... است. نمی خواهم در این مورد بحث کنم. آن‌ها آخرین نبردها را تعریف کردند و به آن‌ها عمومیت بخشیدند و گفتند همه تاریخ، از ابتدا تا انتها، نتیجه این مبارزه و نبرد است.
اما واقعیت این است که نبرد حقیقی میان ستم‌پیشه و ستم‌دیده است، زیرا که ستم شکل‌های گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد. کسی دیگری را می زند، شوهری همسرش را می زند، برادری برادرش را می زند و یا شخصی به همسایه اش آزار می رساند. این نبردها شخصی است.

گاهی ستم ویژگی دیگری می یابد. استعمار ستمی سیاسی است و استعمار‌گران به مردم ستم می کنند؛ آزادی و سرزمین و وطنشان را غصب می‌کنند. این چیزها را گاهی به کمک سیاست می گیرند، و گاهی با شمشیر. این نوع ستم، نبرد میان ظالم و مظلوم را تصویر می کند، و استعمارگر و استعمار شده را.
گاهی نبرد ویژگی اقتصادی می یابد؛ استثمار کننده و استثمار شونده. گروهی با فریب و زور و ربا اموال دیگران را می دزدند. ربا در قدیم رواج داشت؛ چه پیش از اسلام، چه پس از اسلام، حتی امروز هم وجود دارد. گروهی با سوء استفاده از مال و امکاناتی که دارند، اموال و تلاش دیگران را تصاحب می‌کنند. این نوع دیگری از ستم است، نبرد میان استثمار کننده واستثمار شونده.

گاهی نبرد با ویژگی فرهنگی و فکری خود را می‌نمایاند. یکی از متفکران این ستم را «استحمار» می‌نامد. استحمار یعنی این‌که می‌خواهند مردم را نادان نگه دارند. مردم چیزی نفهمند و نادان بمانند. در این‌جا نیز ستمکار عقل و اندیشه و آگاهی و احساس ستمدیده را نادیده می گیرد.در این جا نیز نبرد پا برجاست.
قرآن کریم همه انواع ستم را معرفی می‌کند، و همه ستمدیدگان را با هم می‌خواند: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین» [قصص/ 5] ( و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.) استضعاف یعنی گروهی، گروهی دیگر را ضعیف بشمارد، و دارایی و اندیشه آن‌ها را غصب کند. نگاه تاریخی قرآن کریم می‌گوید در زمین مردم دو گروه اند؛ یا ظالم‌ یا مستضعف. این دو گروه در برابر هم قرار می گیرند، ستم فزونی می‌یابد، ظالم طغیان می‌کند، چیره می‌شود و سرانجام حکم می‌راند.

مستضعفین جستجو می‌کنند، متفق می‌شوند، التماس می‌کنند، توسل می‌جویند، ناله و فریاد سر می‌دهند، و سرانجام خداوند برای آنان رهبر یا وحی و یا پیامبری می‌فرستد، تا آنان را گرد هم آورد و رهبری کند. آنان نیز از مصالح خود در برابر ستمکار دفاع می‌کنند. همه پیامبران؛ کسانی که فریادشان خدای واحد و احد بود، همیشه در میان تعداد زیادی مستضعف بودند. آن ها در کنار مستضعفین می‌ایستادند، نه به دلیل کینه توزی از قدرتمندان، چرا که عقده‌ای در کار نیست، بلکه به دلیل بیزاری از ظلم . آنان می خواهند زورمداران و ستم بارگان را از عرششان فرو کشند. پیامبر هیچ کینه و عقده‌ای علیه هیچ انسانی ندارد. او از این کینه‌توزی‌ها مبراست.
شعله نبرد زبانه می‌کشد. مستضعفین به پا می خیزند، گرد نبی خود می‌آیند و نبرد را می‌آغازند. فداکاری می‌کنند و نبرد را پی می‌گیرند تا ستمکار از عرشش سقوط کند و از طغیانش دست بشوید. مستضعفین در برابر استعمار و استثمار و استحمار ستمکار می‌ایستند.

انواع سه گانه ستم، رهبرانی دارد. این رهبران بوده‌اند و اکنون نیز هستند. اما سرانجام ستم در برابر اکثریت می‌شکند و ستم‌ پیشه نیز خرد می‌شود. سپس ستمکار جامه نو بر تن می‌کند؛ جامه انبیا، و لباس دین. به دعوت جدیدی فرا می‌خواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر می‌دهد. اعلام می‌کند که در کنار مستضعفین است. مستضعفین می‌بینند ستم از درون خودشان پا گرفته است؛ غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار از دورن خودشان است. در این هنگام نبردی دیگر آغاز می ‌شود. بدین گونه این نبرد از ازل تا ابد پاینده است.
این نبرد برای چیست؟ این سنت خداوند است. این نبرد همیشگی برای این است که آدمی بتواند با اراده کامل خود از میان خیر و شر یکی را انتخاب کند و این گونه است که سلسله پاینده ستیز میان ستمکار و ستمدیده کامل می گردد. از خلال این سلسله نبرد آغاز شد: از آدم برگزیده خدا و نوح پیامبر خدا و عیسی روح خدا و موسی همسخن خدا و تا محمد محبوب خدا و علی ولی خدا.
از این رو، واقعه کربلا یک نبرد جدا افتاده و پدیده‌ای یگانه در تاریخ انسان نیست، البته حلقه‌ای ویژه است، و به طور طبیعی با دیگر حلقه‌های تاریخ نبرد، تفاوت دارد. چنان که این حلقه با گذشته پیوند دارد با آینده نیز در پیوند است.

ما با این یادها و عزاداری ها و برپایی مجالس سوگ می کوشیم تا با این واقعه‌ مانند اتفاقی جدید زندگی کنیم. پدران و نیاکان و رهبران و علمای ما نیز در این راه تلاش کردند. به سخنان امام حسین گوش فرا می دهیم:«الا ترون أن الحق لایعمل به و الباطل لایتناهی عنه»(آیا نمی بینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمی شود.) [اللهوف, ص 79] این سخن در گوش عزاداران طنین می افکند، و انسان را وا می دارد تا هوشیار باشد که در این نبرد همیشگی، امروز چه باید بکند؟ دو جبهه روشن است و تا هنگامی که دو جبهه رهبران و پیروان خودش را دارد، ما باید ببنیم آیا در جای خود ایستاده ایم؟ در کدام جبهه هستیم؟
سخنان و شعارها روشن‌اند. وقتی که انسان معاصر درمی‌یابد که نبرد امام حسین با گذشته و آینده پیوند دارد، درنگ می‌کند، و در برابر دو جبهه می ایستد تا صف خود را انتخاب کند. اگر بخواهیم هر دو جبهه را بشناسیم، باید بدانیم هر کدام ویژگی‌های خودش را دارد. دقت خیلی زیادی نمی‌ خواهد. ویژگی‌ها روشن است. آیا کسی هست که شک کند اسرائیل ظالم است؟ اسرائیل فلسطین را اشغال و مردم را آواره و بی‌گناهان را نابود کرده است. به بهانة حمایت از خود اشغال را ادامه می دهد و فکر جهانی را با استعمار و استثمار و استحمار به بیراهه برده است.

بنابراین ما مستضعفین هستیم. اسرائیل در جبهه یزید است؛ جبهه باطل، جبهه ستم‌پیشگان، و ما در جبهه مستضعفین هستیم؛ جبهه حسین. ما چه باید بکنیم؟ سیره حسین را می‌خوانیم و می‌بینیم که حسین با خاندان و یاران و فرزندان و با همه هستی و مردان و زنان خود به آوردگاه می‌رود. کسانی هم که با حسین از مدینه خارج نشدند، با اجباری از جانب حسین مواجهه نشدند، چرا که حسین برای آن‌ها چنین نوشت:«ألا وأن من خرج معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر.» (بدانید آن که با من از مدینه خارج شود, کشته خواهد شد و آن کس که بماند به پیروزی نخواهد رسید.)
او می خواهد همه دوستداران و عزیزان خود را همراه کند، اما به کجا؟ به محراب شهادت. او می داند که همگی به سوی شهادت گام بر می دارند و همین طور هم بود. سخنان امام حسین و علی اکبر را وقتی علی اکبر به خیمه‌ها بازگشت و آب خواست، می‌خواندم. مضمون سخن امام حسین این بود که آب در اختیار ندارد اما به علی اکبر می گوید: «امیدوارم که از دست جدت سیراب شوی.» در این دنیا سیراب می شود؟ جدش کجا به او آب می دهد؟ حسین شهادت و مرگ را برای تنها فرزندش آرزو می کند. می گوید: بفرما، بجنگ و بمیر. این معنای سیراب شدن از دست جدت است. دیگران از او اجازه می‌خواهند و او به آن‌ها اجازه می‌دهد، و همین گونه یکی پس از دیگری، همه آن‌ها را تقدیم کرد. در مقتل ماجرا را شنیده‌اید. جزئیات این کارزار بسیار به حقیقت نزدیک است. مردم گمراهانه آز ورزیدند. به آن‌ها اندکی پول دادند یا این که یک مشت خرمای خشک گرفتند و برای قتل حسین آمدند. احادیث و سیره ها متفاوت است، اما برخی گفته‌اند که سی هزار نفر یا بیشتر حسین را محاصره کرده بودند. همراهان امام حسین دانستند که میان آنان و پیروزی به اندازه ضربات شمشیر امام حسین (ع) و عباس و دیگر قهرمانان فاصله هست، یعنی لحظاتی بیش تا نجات آنان نمانده است.آنان می‌دانند که پس از شهادت امام حسین(ع) خصم به درون خیمه‌ها می‌رود و لباس‌ها و زیور آلات و گوشواره‌ها را بی رحمانه به غارت می برد. آری روشن شد که چه کردند. در مقتل خوانده‌اید که با شمشیرها و نیزه ها و هر وسیله ای که در دسترسشان بود حمله کردند. ما این رخدادها را در ایام عاشورا می خوانیم. هدف چیست؟ می خواهیم عاشورا را در جایگاه درست تاریخی خود قرار دهیم، زیرا که این واقعه در سلسله حلقه‌های متصل به هم جایی دارد. نبرد حق و باطل با حسین به اوج خود می‌رسد، اما این نبرد همچنان ادامه دارد. پیش از حسین بود و پس از آن‌ هم خواهد بود. چرا حلقه حسین متفاوت و ویژه است؟ زیرا فداکاری امام حسین، فداکاری بزرگی بود. او همه چیز را برای خدا تقدیم کرد:«ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی.» (اگر دین محمد پا بر جا نمی ماند مگر با مرگ من، پس ای شمشیرها مرا در یابید.) او همه چیزش را تقدیم کرد. اگر این واقعه را به سلسله تاریخی و سرمدی نبرد میان حق و باطل پیوند دهیم، خود را در این جبهه قرار داده‌ایم.

امروز این نبرد میان فلسطینی ها و اسرائیل ‌برپاست. این مسأله نخست تکلیف فلسطینی‌هاست و اگر آن‌ها این کار را انجام ندهند بر ما واجب عینی است که بپا خیزیم و این کار را به انجام رسانیم. درست است، اسرائیل نیرومند است، اما یزید نیز قدرت داشت. اسرائیل می کشد، می‌سوزاند و سر می‌برد. آنچه را انجام می‌دهد، بر صفحه‌های تلویزیون می‌بینم. به یاد می‌آوریم که مسلم بن عقبل نیز در کاخ به قتل رسید، سرش را از تن جدا کردند، و جسدش را از بلندی افکندند. پس اسرائیل در صف یزید است. همه ابعاد واقعه کربلا هم اکنون نیز وجود دارد. حسین بازنگشت و نگفت که آن ها ظالم اند و به مرد و زن و مرده رحم نمی کنند. نگفت که آن ها پس از کشتنم، سینه ام را پاره پاره می کنند. پس بر ماست که در راه حق گام برداریم. چه سودی دارد که خوار بمانیم؟ در حالی که او پیشواست و باید این همه را تحمل کند.

بنابراین، نبرد ما با اسرائیل، ادامه نبرد امام حسین است. آن ها درباره حسین می گفتند: «خرج عن حده فقتل بسیف جده» (او از خد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشیر جدش کشته شد.) این حکمی بود که در محکمه برای امام حسین صادر کردند. می‌گفتند چرا عصیان می‌کنی؟ چرا نمی گذاری مردم شادمان باشند؟ چرا نمی گذاری مردم نماز بگزارند و روزه بگیرند؟ حج بر جای آورند و زکات بپردازند؟ ای حسین چرا این کار را می‌کنی ؟ از این همه نبرد و درگیری چه نتیجه‌ای می‌گیری؟
من آمده ام تا به شما هشدار دهم که اسرائیل هم همان حرف را می زند: بیایید با هم زندگی کنیم، بیاید با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم! آیا این حرف ها از دولتی که بر اساس اشغال گری و تعدی و طمع و زیاده خواهی است، پذیرفتنی است. اسرائیل می گوید من بالاتر از دیگر انسان ها هستم. همه آدمیان باید تحت سلطه من باشند. پس این نبرد امام حسین در عصر ماست. ما چیزی را از سلسله نبرد حق و باطل جدا نمی‌کنیم؛ چنان که به حسین در نبردش با یزید می گوییم: «السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله.»

منبع:موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر
مترجم :مهدی فرخیان


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کاریکاتور های آخرالزمانی (6)
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

29305

بازدید امروز

7

بازدید دیروز

0

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

سوشیانت

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

دی 84
کاریکاتورهای آخرالزمانی
معرفی مهدی یار
انجیل برنابا چیست؟
معرفی یهود
موعود در آیین بودا
آرماگدون
کابالا
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

لوگوی دوستان

" alt="سایت موعود - به روز رسانی : 1:50 ع 86/11/26" width='85' >

آوای آشنا

اشتراک